غزیلیلغتنامه دهخداغزیلی . [ غ ُ زَی ْ ی ِ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غُزَیِّل (اِخ ). رجوع غُزَیِّل شود.
غزالیلغتنامه دهخداغزالی . [ غ َ ] (اِخ ) برسوی . (متوفی به سال 941 هَ . ق .) مولی محمد برسوی ، معروف به دلی برادر. او را دیوانی به ترکی است .
غزالیلغتنامه دهخداغزالی . [ غ َ ] (اِخ ) تبریزی . صادقی کتابدار در مجمع الخواص (ترجمه ، ص 258) او را از جمله ٔ شعرای معاصر خود (قرن دهم هجری قمری ) شمرده ، گوید: حریفی رند و لاابالی بود و اوقات خود را به نحاسی میگذرانید. طبعش بد نیست و این مطلع ازوست :سیل
غزالیلغتنامه دهخداغزالی . [ غ َ ] (اِخ ) چلبی . (متوفی به سال 1437 م .) شاعری عثمانی و نامش محمد بود. در بروسا به دنیا آمد و در مکه درگذشت . در «بسفر» مسجدی و گرمابه ای و باغی ساخت ، او راست : «دافع الغموم و رافع الهموم ». (از اعلام المنجد).
غزالیلغتنامه دهخداغزالی . [ غ َ ] (اِخ ) شاعر. او راست : کتاب «مرآة الکائنات » به زبان فارسی که درباره ٔ تاریخ از آغاز خلقت تا اواخر دولت سلیمانیه است . (کشف الظنون چ استانبول ستون 1649).
غزلیالغتنامه دهخداغزلیا.[ ] (اِخ ) ابنة عمرم یا اخزیا. به قول طبری از پادشاهان بنی اسرائیل بود و مدت 7 سال پادشاهی کرد. متن عبارت طبری این است : «ثم ملکت عتلیا و تسمی غزلیا ابنة عمرم ام اخزیا... ملکها سبع سنین ». رجوع به مجمل التواریخ و
غزلیاتلغتنامه دهخداغزلیات . [ غ َ زَ لی یا ] (ع اِ) مأخوذ از تازی به معنی سروادها و غزلها. (ناظم الاطباء). از روی قیاس میتوان آن را جمع غزلیه دانست ، ولی اصطلاحاً جمع غزل محسوب میشود. کلمات : ادبیات ، غزلیات ، رباعیات ، عملیات ، تجربیات و ریاضیات هرچند در اصل ، جمعِ ادبیه ، غزلیه ، رباعیه ...
غزلیاتفرهنگ فارسی معین(غَ زَ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ غزلیه . در تداول معمولاً در مورد جمع غزل به کار برند.
ابوعمرولغتنامه دهخداابوعمرو. [ اَ ع َم ْرْ ] (اِخ ) مغنی و خواننده ای بدربار محمود غزنوی :بونصر تو در پرده ٔ عشاق رهی زن بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی .فرخی .
دیرالخصیانلغتنامه دهخدادیرالخصیان . [ دَ رُل ْ خ ِص ْ ] (اِخ ) این دیردر غورالبلقاء بین دمشق و بیت المقدس است و بدیر غور نیز معروف است و در وجه تسمیه ٔ آن چنین گویند که چون سلیمان بن عبدالملک در آن فرود آمد شنید مردی درباره کنیز وی غزلی سروده و تشبیب کرده است دستور داد آن مرد را در همانجا اخته کنند
نوربخشیلغتنامه دهخدانوربخشی . [ ب َ ](اِخ ) (امیر...) از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است . او راست :سگت در پاسبانی شب ندارد آنچه من دارم که سگ را تا سحر خواب است و من تا روز بیدارم .ناصح مگو که عشاق درباختند جان هاچندین هزار رفتند ما هم یکی ا
رامش انگیزلغتنامه دهخدارامش انگیز. [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) انگیزنده ٔ رامش . طرب انگیز. شادی آور. لذت بخش . فرح انگیز : نواهایی بدینسان رامش انگیزهمی زد باربد در بزم پرویز. نظامی .خوانی غزلی دو رامش انگیزبازار گذشته را کنی تیز.<p c
غزلیالغتنامه دهخداغزلیا.[ ] (اِخ ) ابنة عمرم یا اخزیا. به قول طبری از پادشاهان بنی اسرائیل بود و مدت 7 سال پادشاهی کرد. متن عبارت طبری این است : «ثم ملکت عتلیا و تسمی غزلیا ابنة عمرم ام اخزیا... ملکها سبع سنین ». رجوع به مجمل التواریخ و
غزلیاتلغتنامه دهخداغزلیات . [ غ َ زَ لی یا ] (ع اِ) مأخوذ از تازی به معنی سروادها و غزلها. (ناظم الاطباء). از روی قیاس میتوان آن را جمع غزلیه دانست ، ولی اصطلاحاً جمع غزل محسوب میشود. کلمات : ادبیات ، غزلیات ، رباعیات ، عملیات ، تجربیات و ریاضیات هرچند در اصل ، جمعِ ادبیه ، غزلیه ، رباعیه ...
غزلیاتفرهنگ فارسی معین(غَ زَ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ غزلیه . در تداول معمولاً در مورد جمع غزل به کار برند.
مغزلیلغتنامه دهخدامغزلی . [ م ِ زَ لی ی / م َ زَ لی ی / م ُ زَ لی ی ] (ع ص نسبی ) دوک تراش . (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ).
انتزاعگرایی تغزلیlyrical abstractionواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای وابسته به هیجاننمایی انتزاعی در دو دهۀ 1960 و 1970؛ از ویژگیهای این مکتب شور شاعرانه و بهرهگیری از رنگهای تابناک است متـ . انتزاعگرایی غِنایی