غشبیلغتنامه دهخداغشبی . [ غ َ ] (اِخ ) از اعلام است ،کأنه منسوب الی غشب للموضع. (منتهی الارب ). گویا منسوب است به غشب که نام جایی است . (از تاج العروس ).
غصبیةلغتنامه دهخداغصبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع اِمص ) آنچه به زور و اجبار درست شود. || اجبار. الزام . (دزی ج 2 ص 214).
غصبیةلغتنامه دهخداغصبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع اِمص ) آنچه به زور و اجبار درست شود. || اجبار. الزام . (دزی ج 2 ص 214).
تصرفشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ده، غصبی، اشغالی، مسخَر، تسخیرشده مصادرهشده متصرفه، متصرفی بدون مجوز، غیرقانونی
غیرقانونیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غیرقانونی، خلاف قانون، نامشروع، غصبی بیقاعده، نامنظم، بیرویه قدغن، حرام، ناحق منسوخ قابل اتهام
بدونمجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات جاز، عدوانی، تأیید نشده، غیر قانونی، غصبی، غصب شده، دزدی، مفروض، اشغالی، اشغالشده، بهزورتصرفشده، تصرفشده، متصرفه، متصرفی
دراختیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ر، متعلق، موجود، درحساب، درتصرف، شخصی، وابسته، مالِخود، غیرمشاع، انحصاری، خصوصی، استحقاقی دردست، درچنگ، در یَد، تحت یَد، تحت کلید، در دسترس بهنام، بهحساب اشغالی، غصبی، مصادرهشده، تصرفشده رزروشده، نامزدشده، عقدشده موجود، فروشنرفته ارضی، ملکی، مالکانه نگهداشتهشده، چسبیده مو
غصبیةلغتنامه دهخداغصبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع اِمص ) آنچه به زور و اجبار درست شود. || اجبار. الزام . (دزی ج 2 ص 214).