غفلت کردنلغتنامه دهخداغفلت کردن . [ غ َ / غ ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غافل بودن . غفلت ورزیدن . غفلت داشتن . تغاضی . (منتهی الارب ). رجوع به غفلت و غفلة شود : آن دیگری که تحرزی داشت ... با خود گفت غفلت کردم . (کلیله و دمنه ).
غفلت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود غفلت کردن، نادیده گذشتن، ازقلمانداختن، فروگذاردن غفلت کردن از دیگری◄ توجه نکردن [بهشخص دیگر]▼ غفلت کردن در وظایف، اهمال کردن، لاابالی بودن▼ عار داشتن، اکراهداشتن بیتوجه ردشدن، پریدن (ازموضوع)، بیتوجه بودن، کنار گذاشتن، کتمان کردن نیمهکاره رهاکردن، تمام نکردن، دستوپاچ
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
غفلت پیشهلغتنامه دهخداغفلت پیشه . [ غ َ / غ ِ ل َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت کار. رجوع به غفلت شود.
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
غفلت زدگیلغتنامه دهخداغفلت زدگی . [ غ َ / غ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) غفلت زده بودن . حالت شخص غفلت زده . دچار غفلت شدن . غافل بودن . رجوع به غفلت و غفلة شود.
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
خواب غفلتلغتنامه دهخداخواب غفلت . [ خوا / خا ب ِ غ ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) غفلت . خواب خرگوش . (آنندراج ) : تو مست خواب غفلتی و از برای توایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم .منوچهری .
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
بی غفلتلغتنامه دهخدابی غفلت . [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) که غفلت نکند. بدون غفلت و بی خبری . هوشیار : گیتی بسان خاطر بی غفلت پر نور نفع و خیر ازیرا شد. ناصرخسرو.رجوع به غفلت شود.
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)