غلتاقلغتنامه دهخداغلتاق . [ غ َ ] (اِ) چوب بندی زین . غلطاق . رجوع به غلطاق شود. || کهنه غلتاق ؛ زن پیر بدسابقه .
غلطاقلغتنامه دهخداغلطاق . [ غ َ ] (اِ) قربوس . چوب زین . رجوع به غلتاق و قربوس شود.- امثال :غلطاقش را نمی توان تو برد ، نظیر تنگه اش را نمیتوان خرد کرد. کمانش را نمیشود کشید.
کهنه غلتاقلغتنامه دهخداکهنه غلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) غلتاق کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کهنه غلتاق ؛ زنی پیر و مایل به مردان .زن پیر بدسابقه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کهنه غلطاقلغتنامه دهخداکهنه غلطاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کهنه غلتاق . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه غلتاق شود.
کهنه غلتاقلغتنامه دهخداکهنه غلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) غلتاق کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کهنه غلتاق ؛ زنی پیر و مایل به مردان .زن پیر بدسابقه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کهنه غلطاقلغتنامه دهخداکهنه غلطاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کهنه غلتاق . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه غلتاق شود.
قلطاقلغتنامه دهخداقلطاق . [ ق َ ](ترکی ، اِ) قارچ زین . غلتاق . رجوع به قلتاق شود. || کهنه قلطاق ؛ زنی پیر. (یادداشت مؤلف ).
کهنه قلتاقلغتنامه دهخداکهنه قلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِمرکب ) زن پیر که هنوز به مردان مایل است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهنه غلتاق شود.
غلطاقلغتنامه دهخداغلطاق . [ غ َ ] (اِ) قربوس . چوب زین . رجوع به غلتاق و قربوس شود.- امثال :غلطاقش را نمی توان تو برد ، نظیر تنگه اش را نمیتوان خرد کرد. کمانش را نمیشود کشید.
کهنه غلتاقلغتنامه دهخداکهنه غلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) غلتاق کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کهنه غلتاق ؛ زنی پیر و مایل به مردان .زن پیر بدسابقه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بغلتاقفرهنگ فارسی عمید= بغلطاق: ◻︎ به مشگینسنبلت بالای لاله / به سیمینسوسنت زیر بغلتاق (مجد همگر: لغتنامه: بغلتاق).
بغلتاقلغتنامه دهخدابغلتاق . [ ب َغ َ ] (اِ) بغلطاق . طاقیه و کلاه و فرجی را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بغل بند و قبا. (رشیدی )(از سروری ). قبا و طاقیه و کلاه و فرجی . (ناظم الاطباء). بمعنی قبا از رشیدی و در برهان کلاه فرجی و طاقه . و بعضی بمعنی جامه ٔ بغل بند نوشته و در سراج اللغات