غلتگاهلغتنامه دهخداغلتگاه . [ غ َ ] (اِ مرکب ) جای غلتیدن . غلطگاه : ترا این خاک یکسر غلتگاهست به غلت آسان درو و گردبفشان .ناصرخسرو.
غلتگاهفرهنگ فارسی عمیدجای غلتیدن؛ محل غلت زدن: ◻︎ تو را این جای ملعون غلتگاه است / بغلت آسان در او و گرد بفشان (ناصرخسرو: ۱۰۸).
غلتهلغتنامه دهخداغلته . [ غ َ / غ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) چوبی گرد و استوانه ای که بدان خمیر نان را پهن کنند. (ناظم الاطباء). || غلته به فتح اول نوردی که کلاهدوزان به کار برند و آن را مردانه نامند. (از فرهنگ شعوری ج <span class="h
غلتةلغتنامه دهخداغلتة. [ غ َ ل َت َ ] (ع اِ) یک سهو در حساب . ج ، غَلَتات . (فرهنگ ناظم الاطباء). قیاساً میتواند اسم مرة از غَلت باشد.
غلتةلغتنامه دهخداغلتة. [ غ ُ ت َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر از غَلَت به معنی غلط. (از اقرب الموارد). رجوع به غَلَت شود.
تزلجدیکشنری عربی به فارسیتير حاءل , تير پايه , لغزيدن , غلتگاه , سرخوردن , ترمز ماشين , تخته پل , راه شکست , مسير سقوط , ترمز کردن , سريدن , سرانيدن
skidدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکید، ترمز ماشین، تخته پل، تير حائل، تیر پایه، غلتگاه، راهشکست، مسیر سقوط، سریدن، لغزیدن، ترمز کردن، سرانیدن