غلظتلغتنامه دهخداغلظت . [ غ ِ ظَ ] (ع اِمص )غلظة. درشتی . (مجمل اللغة). رجوع به غلظة شود. || ستبری . (مجمل اللغه ). سطبری . مقابل تُنکی . مقابل رقت . سطبرا. کلفتی . زبری . رجوع به غلظة شود.
غلظتفرهنگ فارسی عمید۱. غلیظ شدن.۲. (شیمی) مقدار جزئی از اجزای سازندۀ یک جسم جامد حلشده در محلول و یا سهم گاز در یک مخلوط گازی.۳. [قدیمی] درشت شدن؛ ستبر شدن؛ درشتی؛ ستبری.۴. [قدیمی] درشتخویی.۵. [قدیمی] کینه و دشمنی.
غلظت 1concentration 1واژههای مصوب فرهنگستانجِرم یا حجم یا تعداد مولهای جسم حلشده در مقدار معینی حلاّل یا محلول
غلظت 2strength, brew strength, solubles concentrationواژههای مصوب فرهنگستاندرصد ذرات قهوة حلشده در واحد حجم نوشیدنی نهایی
پتانسیل غلظتیconcentration potentialواژههای مصوب فرهنگستانپلۀ پتانسیلی (potential step) موجود در مرز مشترک دو برقکاف که ترکیبی یکسان با غلظتهای متفاوت دارد
پیل غلظتیconcentration cellواژههای مصوب فرهنگستانپیل برقکافتی که در آن اجزای دو محفظۀ آند و کاتد یکسان است، اما غلظتهای متفاوت دارند
غلظت 1concentration 1واژههای مصوب فرهنگستانجِرم یا حجم یا تعداد مولهای جسم حلشده در مقدار معینی حلاّل یا محلول
غلظت 2strength, brew strength, solubles concentrationواژههای مصوب فرهنگستاندرصد ذرات قهوة حلشده در واحد حجم نوشیدنی نهایی
غلظت الکل خونblood alcohol concentrationواژههای مصوب فرهنگستانمقدار الکل موجود در حجم معینی از خون اختـ . خونکُل BAC متـ . سطح الکل خون blood alcohol level, BAL
خط همغلظتisoconواژههای مصوب فرهنگستانخطی بر روی نقشه یا نمودار که نقاط دارای غلظتهای زمینشیمیایی برابر را به هم وصل میکند
شیو غلظتconcentration gradientواژههای مصوب فرهنگستانتفاوت غلظت یک ماده در نقاط مختلف یک محلول یا در دو طرف یک غشای زیستی