غنبهلغتنامه دهخداغنبه . [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب . (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ).
غنبةلغتنامه دهخداغنبة. [ غُم ْ ب َ ] (ع اِ) دایره ٔ میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین . ج ، غُنَب . (منتهی الارب ). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح . (از اقرب الموارد).
غنیبةلغتنامه دهخداغنیبة. [ غ َ ب َ ] (ع مص ) خواستن از دشمن چیزی را که تصرف کرده ، با تهدید وی به جنگ در صورت امتناع . (دزی ج 2 ص 228).
یغنابیلغتنامه دهخدایغنابی . [ ی َ ] (ص نسبی ، اِ) لهجه ای است که در دره ٔ یغناب ، بین سلسله جبال های زرافشان و حصار، بدان تکلم میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
غنبلغتنامه دهخداغنب . [ غ ُ ن َ ] (ع اِ) ج ِ غُنبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دایره هایی در وسط کنج دهن پسران ملیح . (از اقرب الموارد). رجوع به غُنبة شود.
غنبةلغتنامه دهخداغنبة. [ غُم ْ ب َ ] (ع اِ) دایره ٔ میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین . ج ، غُنَب . (منتهی الارب ). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح . (از اقرب الموارد).