غنجارهلغتنامه دهخداغنجاره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی غنجار است که غازه ٔ زنان باشد. (برهان قاطع). سرخاب . رجوع به غنجار، غنجر و غنجره شود : روزی بسان پیرزن زنگی آردت روی پیش چو هرکاره روزی چو تازه دخترکی باشدرخساره گونه
غنجارهفرهنگ فارسی عمید= غنج۲: ◻︎ روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو: ۲۹۸).
غنجرلغتنامه دهخداغنجر. [ غ َ ج َ ] (اِ) غازه و سرخی که زنان بجهت زیبایی بر روی خود مالند. غنجره . غنجاره . (برهان قاطع). مخفف غنجار. (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). رجوع به غنجار و غنجاره شود.
غنجرهلغتنامه دهخداغنجره . [ غ َ ج َ رَ / رِ ] (اِ) سرخی و غازه باشد که زنان بر روی مالند. (برهان قاطع). غنجر. غنجار. غنجاره . رجوع به همین کلمه ها شود : پیش تو افتاده ماه بر ره سودای عشق ریخته گلگونه اش یاوه شده غنجره .<p cl
گنجرهلغتنامه دهخداگنجره . [ گ َ ج َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی گنجر است که غازه و سرخی زنان باشد که بر رخساره مالند. (برهان ). به معنی گنجر است . (آنندراج ). سرخی باشد که زنان به جهت زیبائی بر رخساره بمالند (جهانگیری ). گنجاره . گنجار. گنجر. غازه . غنجاره . غلغونه .
غنجارلغتنامه دهخداغنجار. [ غ َ ] (اِ) سرخی باشد که زنان در روی مالند و آن راگلگونه خوانند. (فرهنگ اسدی ). سرخی باشد که زنان درروی نهند. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بمعنی غازه ، و آن سرخیی باشد که زنان بجهت زیبایی بر روی خود مالند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ). گلگونه . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات )
غنجلغتنامه دهخداغنج . [ غ َ ] (اِ) جوال . (فرهنگ اوبهی )(برهان قاطع) (از فرهنگ اسدی ) (فرهنگ رشیدی ). خُرج .(مهذب الاسماء). و بعضی گویند جوالی است مانند خرجین که آن را بعربی حُرجَة گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی جوالی باشد که خورجین نیز گویند. (آنندراج ) (ان