غنجفرهنگ فارسی عمید۱. = غنجیدن۲. (اسم) نازوکرشمه؛ دلال.⟨ غنج زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] سخت آرزومند بودن: دلم برای آن غنج میزند.