غنقلیلغتنامه دهخداغنقلی . [ غ ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) غنقیلی . بمعنی شلغم است . (دزی ج 2 ص 229). رجوع به شلغم و غنقیلی شود.
غنقیلیلغتنامه دهخداغنقیلی . [ غ ُ ] (معرب ، اِ) غنقلی . بمعنی شلغم است . (دزی ج 2 ص 229). غنقیلی به لغت رومی شلغم برادر چغندر را گویند. (برهان قاطع). رجوع به غنقلی شود.
غنقیلیلغتنامه دهخداغنقیلی . [ غ ُ ] (معرب ، اِ) غنقلی . بمعنی شلغم است . (دزی ج 2 ص 229). غنقیلی به لغت رومی شلغم برادر چغندر را گویند. (برهان قاطع). رجوع به غنقلی شود.