غوایللغتنامه دهخداغوایل . [ غ َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رجوع به غوائل شود : و چون ابوعلی آن رخنه برگرفت و از عوادی شرّ و غوایل ضرّ نصر فارغ شد... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272ص 265). دام حبایل را جهان نام نهاده
غوائللغتنامه دهخداغوائل . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائِلة. (دهار)(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غائلة شود.
غوالیلغتنامه دهخداغوالی . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غالیة. (دهار) (اقرب الموارد) رجوع به غالیة و غَوال شود : تحیات کأنفاس الغوالی تمازج عرفها ریح الشمال .(تاریخ بیهق ص 2).
ضرلغتنامه دهخداضر. [ ض َرر / ض ُرر ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مضرّت . || سختی . (مهذب الاسماء). بدحالی . ضَرّاء. || زیان . (مهذب الاسماء). خلاف نفع. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ضرر : ضرّ منافقانی ، نفع مواف
رخنهلغتنامه دهخدارخنه . [ رَ ن َ / ن ِ ](اِ) راهی که در دیوار واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). سوراخ دیوار و جز آن . (انجمن آرا) (از شعوری ج 2 ص <span class="hl" dir="lt
