ترجمه مقاله

غوشا

qušā

۱. سر‌گین خشک‌شدۀ گاو، گوسفند، و مانند آن‌ها: ◻︎ یکی ز راه همی زر برندارد و سیم / یکی ز دشت به ‌نیمه همی چِنَد غوشای (طیان: شاعران بی‌دیوان: ۳۲۰).
۲. خوشۀ خشک‌شدۀ جو یا گندم.

غوشا

لغت‌نامه دهخدا

غوشا. (اِ) خوشه ٔ گندم و خرما و جو و انگور و امثال آن را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). خوشه ،اعم از خوشه ٔ انگور و خرما و گندم و جو. (از برهان قاطع). خوشه ٔ خشک شده از جو و گندم و انگور و خرما. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به خوشه شود . || سرگین گاو و گوسفند. (فرهنگ اسدی چ پاول ه

غوشای

لغت‌نامه دهخدا

غوشای . (اِ) خوشه ٔ گندم . (صحاح الفرس ). خوشه ٔ گندم و جو. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). خوشه ٔ انگور و جو و گندم . (فرهنگ اوبهی ). خوشه ٔ جو و گندم ، خصوصاً خوشه هایی که پس از درودن در زمین باشد و مردمان درویش خوشه چین آنها را برچینند. (از ناظم الاطباء). || سرگین خشک . (صحاح

غوشاک

لغت‌نامه دهخدا

غوشاک . (اِ) محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند. (برهان قاطع). غوشا. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). || سرگین خشک حیوانات . غوشا. غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ

غوشای

لغت‌نامه دهخدا

غوشای . (اِ) خوشه ٔ گندم . (صحاح الفرس ). خوشه ٔ گندم و جو. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). خوشه ٔ انگور و جو و گندم . (فرهنگ اوبهی ). خوشه ٔ جو و گندم ، خصوصاً خوشه هایی که پس از درودن در زمین باشد و مردمان درویش خوشه چین آنها را برچینند. (از ناظم الاطباء). || سرگین خشک . (صحاح

علی قرط اندکانی

لغت‌نامه دهخدا

علی قرط اندکانی . [ ع َ ی ِ ق َ طِ اَ دُ ] (اِخ ) یکی از شعرای قرن چهارم و پنجم هَ . ق . است و ابیات ذیل از وی در لغت فرس اسدی (چ عباس اقبال ) به عنوان شاهد آمده است :ذیل لغت «پالیک » بمعنی پای افزار:از خز و پالیک آنجای رسیدم که همی موزه ٔ چینی میخواهم و اسب تازی

غوشاک

لغت‌نامه دهخدا

غوشاک . (اِ) محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند. (برهان قاطع). غوشا. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). || سرگین خشک حیوانات . غوشا. غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ

غوشای

لغت‌نامه دهخدا

غوشای . (اِ) خوشه ٔ گندم . (صحاح الفرس ). خوشه ٔ گندم و جو. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). خوشه ٔ انگور و جو و گندم . (فرهنگ اوبهی ). خوشه ٔ جو و گندم ، خصوصاً خوشه هایی که پس از درودن در زمین باشد و مردمان درویش خوشه چین آنها را برچینند. (از ناظم الاطباء). || سرگین خشک . (صحاح

ترجمه مقاله