غژغالغتنامه دهخداغژغا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) گاوی است که در مابین کوههای خطا وهندوستان پیدا میشود و آن را به لقب رومی قطاس میگویند، و بعضی گویند گاوی است دریایی و بحری ، قطاس به سبب آن خوانند. (برهان قاطع). و آن را پرچم نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف غژغاو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غژگا
غوغالغتنامه دهخداغوغا. [ غ َ / غُو ] (اِ) شور و مشغله . (فرهنگ رشیدی ). شور و مشغله و فریاد و فغان که در وقت حادثه و بلایا از ازدحام و خروج خلق برآید حتی فریاد سگان به یکبار، و پیداست که غو بمعنی فریاد و نعره است ، و «غا» مبدل «گا» بمعنی جایی که غو و فریاد بس
غوغاءلغتنامه دهخداغوغاء. [ غ َ ] (ع اِ) ملخ ، چون پر برآرد، یا وقتی که رنگش مایل به سرخی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملخ یا ملخ انبوه . (منتهی الارب ذیل غوی ). ملخ پیاده . (مهذب الاسماء). ملخی که پرش برآمده باشد. || کرمکی است شبیه به پشه که بسبب ضعف ، گزیدن نتواند. || مگس ریزه ، و به سمی
غوغاییلغتنامه دهخداغوغایی . [ غ َ / غُو ] (ص نسبی ) هنگامه ساز و فتنه انگیز. (ناظم الاطباء). آنکه فتنه جوید و فساد انگیزد. شرطلب . شرانگیز. فتنه انگیز.آشوبگر. رجوع به غوغا و غوغاء شود : و این مشتی بازاری غوغائی خارجی طبع ناصبی ... را چه
غژغاوفرهنگ فارسی عمیدنوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگسپران، و چیزهای دیگر استفاده میکردند: ◻︎ پلنگهیئت و غژغاودم گوزنسرین / عقابطلعت و عنقاشکوه و طوطیپر (انوری: ۲۱۶ حاشیه).
غژغاولغتنامه دهخداغژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و لغام و گلوله و غلوله و امثا
غژگالغتنامه دهخداغژگا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو خطایی باشد و به رومی قطاس گویند. (برهان قاطع). مخفف غژگاو است . غژغاو. غژغا. کژگاو. کژگا. کژغا و... (برهان قاطع). غشغاو. (فرهنگ اسدی ). رجوع به غژغاو و غژگاو و گاو خطایی شود.
غشغاولغتنامه دهخداغشغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) گاوی بود سخت بزرگ . (فرهنگ اسدی ). نوعی گاو وحشی است دارای دمی شبیه به دم اسب . غژگاو. غژگا. غژغا. کژگاو. کژگا. کژغاو. رجوع به همین مدخل ها شود.
غژقاولغتنامه دهخداغژقاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) کاکل پریشان . (فرهنگ میرزا ابراهیم ) (فرهنگ شعوری ورق 184 الف ). مصحف غژغاو یا غژگاو است . || پرچم . (فرهنگ میرزا ابراهیم ) (فرهنگ شعوری ورق 184 الف ). موی گاو تبتی یا خطایی . رجوع ب
غژگاولغتنامه دهخداغژگاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغاو است که گاو قطاس باشد و بحری قطاس همان است . (برهان قاطع). نوعی از گاو است که از دم آن پرچم علم و مگس ران سازند، و آن قسم گاو در کوهستان که مابین ختا و هندوستان است به هم میرسد، به هندی آن را سری گای گویند به ضم سین مهمله . (غیاث اللغات
کژگاولغتنامه دهخداکژگاو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغاو است و آن گاوی باشد که در کوههای مابین ختا و هندوستان بهم میرسد و به ترکی ختائی قطاس میگویند و بعضی گویند گاوی است دریایی وبحری قطاس بسبب آن خوانند و قطاس دم آن گاو است و بعضی همان دم را کژ گاو میگویند یعنی ابریشم گاو چه کژ به معنی ابریش
غژغاوفرهنگ فارسی عمیدنوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگسپران، و چیزهای دیگر استفاده میکردند: ◻︎ پلنگهیئت و غژغاودم گوزنسرین / عقابطلعت و عنقاشکوه و طوطیپر (انوری: ۲۱۶ حاشیه).
غژغاولغتنامه دهخداغژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و لغام و گلوله و غلوله و امثا