غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) ابن غوث بن الصلت بن طارقةبن عمرو. ملقب به اخطل و مکنی به ابومالک . رجوع به اخطل غیاث بن غوث و اعلام زرکلی ج 2 ص 761، روضات الجنات ص 520، اسماء المؤلفین و فهرست
غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) ابن فارس بن ابی جود. وی مقری بود و به سال 605 هَ . ق . درگذشته است . (از تاج العروس ).
غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) ابن مُسَیَّر اسدی . متوفی 150 هَ . ق . مرد شجاعی از ذوی الطموح بود. در اندلس بر عبدالرحمن اموی خروج کرد، و به دست عمال عبدالرحمن کشته شد، و سر او را به قرطبه فرستادند. (از اعلام زرکلی ج 2 ص <spa
غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) ابن مثنی قشیری ، مکنی به ابوالمثنی . تابعی است و از بهزبن حکیم روایت کند.
غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن غیاث عقیلی . از ابن ریدة حدیث شنید. (از تاج العروس ).
گامشناسیgait recognitionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند بازشناسی هویت فرد با استفاده از الگوی راه رفتن او
شمارۀ دروازهgate position, gate numberواژههای مصوب فرهنگستانعدد مربوط به دروازهای خاص که به یک پرواز اختصاص یابد
چغادلغتنامه دهخداچغاد. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قرای بلوک کام فیروز فارس است . طول جلگه ٔ این بلوک از مشرق بمغرب شش فرسخ و عرض آن سه فرسخ میباشد. زراعتش از رودخانه ٔ کر مشروب میشود و شلتوک کاری زیادی دارد. و این بلوک دارای چهار پنج حمام وچهار پنج مسجد است . (از مرآت ال
غیاثیلغتنامه دهخداغیاثی . (ص نسبی ) منسوب به غیاث یاغیاث الدین . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).
غیاثیلغتنامه دهخداغیاثی . (اِخ ) دیوان وی در لاهور1924 م . و 1933 م . چاپ شده است .(از الذریعة الی تصانیف الشیعة ذیل دیوان غیاثی ).
غیاثیلغتنامه دهخداغیاثی . (ص نسبی ) منسوب به غیاث یاغیاث الدین . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).
غیاثیلغتنامه دهخداغیاثی . (اِخ ) دیوان وی در لاهور1924 م . و 1933 م . چاپ شده است .(از الذریعة الی تصانیف الشیعة ذیل دیوان غیاثی ).
غیاثیلغتنامه دهخداغیاثی . (اِخ ) استرآبادی . همان غیاث استرآبادی است . رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.
لامانلغتنامه دهخدالامان . (اِ) لاف و گزاف . (برهان ). || فریب و دروغ . (غیاث ، نقل از شرح خاقانی ). || انبوهی . || بیوفائی . || مغاک . (غیاث ). || امر است به معنی بجنبان . (غیاث ). و این گفته ٔ غیاث براساسی نیست .
خشویلغتنامه دهخداخشوی . [ خ ُ ش ُ ] (اِ) مادرزن . (از غیاث اللغات ). || مادرشوهر. (از غیاث اللغات ).
بیگاهانلغتنامه دهخدابیگاهان . (ق مرکب ) (از: بیگاه + «َان » زائد) (غیاث ) . وقت شب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
لچنلغتنامه دهخدالچن . [ ل ُ چ َ ] (ص ) زن قحبه . (غیاث ) (آنندراج ). || صاحب غیاث اللغات گوید: در برهان به معنی برهنه و عریان و مجازاً به معنی لولی . (غیاث ) (آنندراج ).
غیاث الملکلغتنامه دهخداغیاث الملک . [ ثُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابن نظام الملک ابرقوئی . او راست : کتاب تحفه ٔ بهائی که در قرن هفتم هجری تألیف شده است . رجوع به غزالی نامه تألیف همایی ص 184 (حاشیه ) شود.
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) جمشیدبن مسعودبن محمودبن محمد کاشانی . محیط طباطبائی در مقاله ٔ خود بعنوان «غیاث الدین جمشید» چنین آرد: غیاث الدین جمشید پسر مسعودبن محمودبن محمد طبیب از مردم کاشان بود. تاریخ تولد او را از روی قرینه و قیاس میتوان به دست آورد. وی در سال <span cl
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) منصوربن (میر) صدرالدین محمدبن غیاث الدین منصوربن صدرالدین محمدبن ابراهیم بن محمدبن اسحاق بن علی بن عربشاه حسنی حسینی دشتکی . او از اعاظم علما و فحول حکمای اسلامی امامی ، و جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول ، و به قول ارباب تراجم و سیر، خاتم
حافظ غیاثلغتنامه دهخداحافظ غیاث . [ ف ِ ](اِخ ) خوندمیر گوید: قدوه ٔ ارباب علم و عرفان و عمده ٔ محدثان زمان بود، و در ایام سلطنت خاقان منصور (سلطان حسین میرزا) سالهای موفور در بلده ٔ هرات به افاده قیام می فرمود. وفاتش در سنه ٔ سبع و تسعین و ثمانمائه [ 897 هَ . ق .
خواجه غیاثلغتنامه دهخداخواجه غیاث . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه ، این ده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 692 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آ
دارغیاثلغتنامه دهخدادارغیاث . (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. واقع در بیست و پنج هزارگزی جنوب خاوری بیجار. در کنار راه شوسه ٔ بیجار بهمدان ، محلی تپه ماهور، سردسیر و سکنه ٔ آن 810 تن است ، آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات ، انگور فراوان