غیبهلغتنامه دهخداغیبه . [ غ َ / غ ِ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیردان . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اوبهی ) (برهان قاطع). کیش و جعبه . (برهان قاطع). ترکش و جعبه . (غیاث اللغات ). || هر یک از آهنهای تُنُک کوچک که بر هم نهند ساختن جوشن را. (از
غیبهفرهنگ فارسی عمید۱. قبۀ سپر.۲. پولکهای فلزی روی جوشن یا برگستوان: ◻︎ طبع مغناطیس دارد نوک تو کز اسب خصم / بر دو منزل بگسلاند غیبهٴ برگستوان (ازرقی: ۸۰).۳. تیردان.
غیبهفرهنگ فارسی معین(غِ بِ) (اِ.) 1 - پولک جوشن ، تکه های آهنی که در جوش به کار می بردند. 2 - تیردان .
چغبهلغتنامه دهخداچغبه . [ چ َ ب َ / ب ِ ] (اِ) قسمی از ساز نوازندگی . (فرهنگ نظام ) : چون فروراند زخمه بر چغبه هر که بشنید گرددش سغبه .مسعودسعد (از فرهنگ نظام ).
غیبةلغتنامه دهخداغیبة. [ ب َ ] (ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی . (از منتهی الارب ). فرورفتن چیزی در چیزی و پوشیده شدن . غِیابة. غُیوبة.غِیاب . غَیاب . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بدگویی در پس کسی . اسم است اغتیاب را. غیبة در صورتی گویند که راست باشد و اگر دروغ باشد بهتان نامیده شود. (از منتهی ا
غیبةلغتنامه دهخداغیبة. [ غ َ ب َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). دور شدن و ناپدید گشتن . جدایی . (اقرب الموارد). ضد حضور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غایب شدن . نادیداری . مقابل حضور. مقابل حضرت . غَیب . غِیاب . غُیوب . مَغیب . (اقرب الم
غبةلغتنامه دهخداغبة. [ غ ُب ْ ب َ ] (اِخ ) چوزه ٔ عقاب که بنی یشکر پرورده بودند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شیطةلغتنامه دهخداشیطة. [ ش َ طَ ](ع اِ) فترة. (ناظم الاطباء). رجوع به فترة شود. || غیبة. (ناظم الاطباء). رجوع به غیبة شود.
غیبت کنندهلغتنامه دهخداغیبت کننده . [ غ َ / غ ِ ب َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب )آنکه غیبت کند. آنکه غایب شود. غایب . رجوع به غَیبَت ، غَیبَة و غیبَة شود. || آنکه بدگویی و غیبت کند. بدگویی کننده از کسی در غیاب او. وَقّاع . وَقّاع
غیبتفرهنگ فارسی معین(غِ یْ بَ) [ ع . غیبة ] 1 - (مص ل .) ناپدید شدن . 2 - (اِمص .) ناپدیدی ، عدم حضور.
فرکندنلغتنامه دهخدافرکندن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص ) پوسیدن . متلاشی شدن . (یادداشت به خط مؤلف ) : از پشت یکی جوشن خرپشته فرونه کز داشتنش غیبه ٔ جوشنت بفرکند.عماره ٔ مروزی .
رغیبهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: رَغائِب] امر خوب و پسندیده؛ هر چیز پسندیده و مرغوب.۲. عطا و بخشش بسیار.