نه ارزانیلغتنامه دهخدانه ارزانی . [ ن َ اَ ] (ص مرکب ) توانگر.دارا. مقابل ارزانی . قوی حال . غیرمستحق : به ارزانیان و نه ارزانیان درم چون ببخشی ندارد زیان .ابوشکور.
ناشایستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. ناشایست ۲. بیکفایت، ناسزاوار، نالایق، غیرمستحق ۳. ناپسند، نادرست، ناروا، نامتناسب، نامعقول، نامقبول، ناهموار ≠ شایسته
نالایقفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب ۲. بیارج، کمبها ≠ شایسته، لایق، مستعد
سقارلغتنامه دهخداسقار. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) کافر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه غیرمستحق لعنت را بسیار لعنت کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دروغگو. (منتهی الارب ).