فاثجلغتنامه دهخدافاثج . [ ث ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان آبستن . (منتهی الارب ). ناقه ٔ باردار. (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن یافتن . از اضداد است . || ناقه ٔ فربه بزرگ کوهان . (منتهی الارب ). ج ، فواثج . (اقرب الموارد).
فطزلغتنامه دهخدافطز. [ ف َ ] (ع مص ) مردن و گویند لغتی است در فطس . (از اقرب الموارد). رجوع به فطس شود.
یفتجلغتنامه دهخدایفتج . [ ی َ ت َ ] (اِ) یغنج . یغتنج . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به یغتنج شود.
فتشلغتنامه دهخدافتش . [ ف َ ] (ع مص ) کاویدن . (منتهی الارب ) تصفح . || پرسیدن وبسیار جستن . (اقرب الموارد). جستجو کردن . (غیاث ).
فثجلغتنامه دهخدافثج . [ ف َ ] (ع مص ) کم گردیدن . || فرونشاندن گرمی آب را از آب سرد. || گران کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فاسجلغتنامه دهخدافاسج . [ س ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان تیزرو. (اقرب الموارد).فاثج . رجوع به فاثج شود. || ناقه ای که گشن پیش از ایام گشنی بر وی برجهد. (از منتهی الارب ).