فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (اِخ ) دهی از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز که در 56 هزارگزی شمال خاوری زرقان و کنار راه فرعی سیدان به محمودآباد خفرک واقع است . جلگه ای معتدل ، مالاریایی و دارای 1720 تن سکنه است . آب آنجا از چ
فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (اِخ ) دهی از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 12 هزارگزی جنوب خاوری رشخوار واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 535 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، پنبه
فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (اِخ ) لقب عمربن خطاب است (در عرف اهل سنت و جماعت ) : در میان حق و باطل فرق کن باش چون فاروق مر حق را معین . خاقانی .صِدّیق به صدق پیشوا بودفاروق ز فرق هم جدا بود. نظامی .ر
فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (ع ص ) مرد نیک ترسناک . (منتهی الارب ). || کسی که امور را از یکدیگر فرق میگذارد و تمییز میدهد. (اقرب الموارد). آن که جدا کند دو چیز را. آن که فرق گذارد حق را از باطل . (یادداشت بخط مؤلف ) : فاروق حق و باطل ملک زمین تویی احسنت شادباش زه
تریاق فاروقلغتنامه دهخداتریاق فاروق . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همین معجون تریاق است که مذکور شد. (ناظم الاطباء). شریف ترین انواع آن تریاق فاروق است که او را به لغت یونانی مثرودیطوس گویند و در ترکیب قرص افعی و امثال آن بکار برند و معنی فاروق در ای
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عزالدین احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی . نویسنده ٔ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است . (از معجم المطبوعات ستون 1427).
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عبدالباقی بن سلیمان بن احمد العمری الفاروقی الموصلی . شاعر و تاریخ نویس . در موصل متولد شد و سپس به بغداد رفت و تا پایان زندگی در آنجا بود. زندگی او میان سالهای 1204 و 1278 هَ . ق . بود. از آث
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عزالدین احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی . نویسنده ٔ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است . (از معجم المطبوعات ستون 1427).
فاروقةلغتنامه دهخدافاروقة. [ ق َ ] (ع ص ) سخت ترسنده . در مورد مرد و زن بهمین صورت می آید: رجل ٌ فاروقة و امراءةٌ فاروقة. (منتهی الارب ).
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عبدالباقی بن سلیمان بن احمد العمری الفاروقی الموصلی . شاعر و تاریخ نویس . در موصل متولد شد و سپس به بغداد رفت و تا پایان زندگی در آنجا بود. زندگی او میان سالهای 1204 و 1278 هَ . ق . بود. از آث
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) میران محمدشاه . از سلاطین سلسله ٔ خاندیش که بین سالهای 801 تا 1008 هَ . ق . پادشاهی کردند و به دست مغولهای هند برافتادند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه ٔ عباس اقبال ص <span class="h
تریاق الافاعیلغتنامه دهخداتریاق الافاعی . [ ت َ / ت ِرْ ق ُل ْ اَ ](ع اِ مرکب ) تریاق الافاعی لمثرود یطوس تریاق اکبر. تریاق فاروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تریاق فاروق و تریاق شود.
خیرالدینلغتنامه دهخداخیرالدین . [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) رملی . رجوع به خیرالدین احمدبن علی فاروق رملی شود.
تریاق کبیرلغتنامه دهخداتریاق کبیر. [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معجونی است مرکب از هفتاد ادویه و این را تریاق فاروق نیز گویند. دافع جمیع زهرها و مقوی دل و دماغ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).و رجوع به تریاق و تریاق فاروق و تریاق اکبر شود.
تریاق اکبرلغتنامه دهخداتریاق اکبر. [ ت َ / ت ِرْ ق ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تریاق فاروق ، تریاق الافاعی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). داروئی که از گوشت افعی ها بدست آرند. (ابن بیطار ج 1 ص 48</spa
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عزالدین احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی . نویسنده ٔ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است . (از معجم المطبوعات ستون 1427).
فاروقةلغتنامه دهخدافاروقة. [ ق َ ] (ع ص ) سخت ترسنده . در مورد مرد و زن بهمین صورت می آید: رجل ٌ فاروقة و امراءةٌ فاروقة. (منتهی الارب ).
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عبدالباقی بن سلیمان بن احمد العمری الفاروقی الموصلی . شاعر و تاریخ نویس . در موصل متولد شد و سپس به بغداد رفت و تا پایان زندگی در آنجا بود. زندگی او میان سالهای 1204 و 1278 هَ . ق . بود. از آث
تریاق فاروقلغتنامه دهخداتریاق فاروق . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همین معجون تریاق است که مذکور شد. (ناظم الاطباء). شریف ترین انواع آن تریاق فاروق است که او را به لغت یونانی مثرودیطوس گویند و در ترکیب قرص افعی و امثال آن بکار برند و معنی فاروق در ای