فاسدالعقیدةلغتنامه دهخدافاسدالعقیدة. [ س ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) آنکه عقیده اش خطا باشد و اندیشه ٔ ناراست دارد. بداندیش .
فاسدالعقیدةلغتنامه دهخدافاسدالعقیدة. [ س ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) آنکه عقیده اش خطا باشد و اندیشه ٔ ناراست دارد. بداندیش .
موثقلغتنامه دهخداموثق . [ م ُ وَث ْ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از توثیق . استوارکرده شده و اعتمادداشته شده . (ناظم الاطباء). استوار. (دهار). محکم . استوارداشته . مضبوط. مُضَنبَط. وطید. واطد. ملتحم . مؤکد. (یادداشت مؤلف ).- خبر موثق ؛ خبری که مورد اعتماد باشد. خبری
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن أبان مَرّاربن عبداﷲبن حرث یا یعقوب نخعی ملقب به احمر برادر أشتر. برخی مرار را مرازم نوشته اند. پدر وی عبداﷲ ملقب به عقبه است ، و اَشْتَر کسی را گویند که شَتَر داشته باشد یعنی پلک پائین چشم او برگشته باشد. ابن غضائری در کتاب «الضعفاء»
زندیکلغتنامه دهخدازندیک . [ زَ ] (ص ، اِ) شخصی را گویند که به اوامر و نواهی کتاب زند و پازند عمل نماید و معرب آن زندیق است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و عرب این قوم را مجوس نام نهاده اند... (انجمن آرا) (از آنندراج ). در پهلوی «زندیک » (مانوی )... این