فاضلاتلغتنامه دهخدافاضلات . [ ض ِ ] (اِ) آبی که به زیادت سرشاری از نهرها بدررود. (آنندراج ). ظاهراً مصحف فاضل آب یا فضولات است . رجوع به فاضل آب شود.
فضلاتلغتنامه دهخدافضلات . [ ف َ ض َ ] (ع اِ) ج ِ فضلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فضلة شود.
فضلیاتلغتنامه دهخدافضلیات . [ ف َ لی یا ] (ع اِ) ج ِ فضلیة. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فضلیة شود. || علوم ادبی که اطلاع بر آنها برای فقیه موجب فضل است و جهل بدانها مضر نیست . (فرهنگ فارسی معین از لباب ).
فضلاتدیکشنری عربی به فارسیتخت روان , کجاوه , محمل , برانکار يا چاچوبي که بيماران را با ان حمل ميکنند , اشغال , نوزاداني که جانوري در يک وهله ميزايد , زايمان , ريخته وپاشيده , زاييدن , اشغال پاشيدن
اوجی تالارلغتنامه دهخدااوجی تالار. (اِخ ) دهی است از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی دارای 170 تن سکنه . آب آن از فاضلات چشمه جنید و چاه . محصول آنجا برنج ، کنف ، کنجد، پنبه و نیشکر و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span cla
فاضلةلغتنامه دهخدافاضلة. [ ض ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث فاضل . ج ، فاضلات ، فواضل . رجوع به فاضل شود. || (اِ) (اصطلاح عروض ) اجتماع چهار حرف متحرک و یک ساکن . این سخن از ابراهیم عبدالرحیم عروضی است که کلمه ٔ پنج حرفی را که چهار حرف اول آن متحرک و پنجمین ساکن باشد فاضله (با ضاد منقوط) گفته است . رجوع