فتاءلغتنامه دهخدافتاء. [ ف َت ْءْ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. || فرومیرانیدن . (منتهی الارب ). آرام گردانیدن . || خاموش کردن آتش را. (اقرب الموارد). || فراموش کردن و بازایستادن از چیزی . (منتهی الارب ). || مافتاء؛ پیوسته : مافتاء یذکره ؛ پیوسته ذکرش میکند. (منتهی الارب ).
فتاءلغتنامه دهخدافتاء. [ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فَتی ّ. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جوانان . رجوع به فتی شود.
فتاءلغتنامه دهخدافتاء. [ ف َ ] (ع مص ) جوان شدن . || جوانمردی نمودن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) جوانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فطاءلغتنامه دهخدافطاء. [ ف َ طَءْ ] (ع مص ) فرورفتن پشت و برآمدن سینه . (از اقرب الموارد). برآمدن سینه . || برآمدن پشت . (منتهی الارب ). || فرورفتن پشت شتر خلقة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پهن بینی شدن . (منتهی الارب ).
فطاءلغتنامه دهخدافطاء. [ ف َطْءْ ] (ع مص ) پست و هموار شدن و درآمدن پشت شتر از گرانی بار. (از ناظم الاطباء). به معنی فطا است با تمام معانی آن . || بار کردن بر بعیر بار سنگین چنانکه پشتش صاف گردد و فرورود. || آوردن قوم را آنچه دوست ندارند. (از اقرب الموارد).
فثاءلغتنامه دهخدافثاء. [ ف َث ْءْ ] (ع مص ) به آب بازایستانیدن دیگ را از جوش . (منتهی الارب ). فرونشاندن جوشش . (اقرب الموارد). || شکستن خصم را به سخن . (منتهی الارب ). || به گرم کردن فرونشاندن سردی چیزی را.(اقرب الموارد). || بازداشتن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جوشیدن
فتیةلغتنامه دهخدافتیة. [ ف َ تی ی َ ] (ع ص ) مؤنث فَتّی . ج ، فِتاء، افتاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
فتافرهنگ فارسی معین(فَ) [ ع . فتاء ] 1 - (مص ل .)جوان شدن . 2 - کَرَم کردن . 3 - (اِمص .) جوانی . 4 - کَرَم ، جوانمردی .
فتیلغتنامه دهخدافتی .[ ف َ تی ی ] (ع ص ) جوانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فِتاء، افتاء. (منتهی الارب ).
استفتاءلغتنامه دهخدااستفتاء. [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) طلب فتوی کردن . فتوی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فتوی پرسیدن . جواب فتوی خواستن . (منتهی الارب ): در این باب از اعیان علما و مشاهیر حکما استفتاء رفت همه بر آن منکر شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 352).<
افتاءلغتنامه دهخداافتاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فتی ّ، بمعنی جوانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
افتاءلغتنامه دهخداافتاء. [ اِ ] (ع مص ) آشکار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء). || جدا گردانیدن جهت کسی کار را. (منتهی الارب ). جدا گردانیدن جهت شخص کار را. (ناظم الاطباء). جدا گردانیدن کار را. (آنندراج ). || جواب دادن بر فتوی . (منتهی ال
استفتاءدیکشنری عربی به فارسیهمهپرسى , طلب فتوا كردن , پرسشنامه , رفراندم , نظرسنجى , نظرخواهى , سنجش آرا و افكار