لغتنامه دهخدا
افتیدن . [ اُ دَ ] (مص ) بظاهر ممال افتادن . اوفتادن . فتادن . فتیدن . بمعنی سقوط و جز آن . رجوع به افتادن شود. در بعض لهجه ها از جمله لهجه ٔ مردم کاشان . (یادداشت بخط مؤلف ): اخوص ؛ چشم دوردرافتیده . (السامی فی الاسامی ). الاولغ؛ آنکه انگشت سترگ بر دیگر انگشت افتیده باشد و