فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
تبدیل فازphase transformation1واژههای مصوب فرهنگستانتبدیلی در نظریة میدان و مکانیک کوانتومی که با ضرب کردن تابع موج یک سامانه در تابعی نمایی حاصل میشود
فحصلغتنامه دهخدافحص . [ ف َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث . (اقرب الموارد). فحث . رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن . (منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبیدن دند
فحصدیکشنری عربی به فارسیبازرسي کلي , معاينه عمومي , ازمون , ازمايه , امتحان , ازمايش , محک , بازرسي , معاينه , رسيدگي
متفحصلغتنامه دهخدامتفحص . [ م ُ ت َ ف َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بازکاونده و جستجو کننده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آزماینده و پرسنده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء). کاونده و جستجو کننده . (غیاث ) : از عقاید اهل سنت و مذاهب اصحاب بدعت مستکشف و متفحص . (ترجمه
مفحصلغتنامه دهخدامفحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) آشیان کتو. ج ، مفاحص . (مهذب الاسماء).خانه ٔ مرغ سنگخوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی چه مفحص قطاتی ، چه قله ٔ قاف سیمرغی . (منشآت خاقانی چ
فحصلغتنامه دهخدافحص . [ ف َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث . (اقرب الموارد). فحث . رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن . (منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبیدن دند