فخریلغتنامه دهخدافخری . [ ف َ ] (اِخ ) ایروانی ، اسمش میرزا عباس ، شهیر به حاج میرزا آقاسی .(مجمع الفصحاء ج 2). رجوع به حاج میرزا آقاسی شود.
فخریلغتنامه دهخدافخری . [ ف َ ] (اِخ ) هراتی ، سلطان محمدبن امیری . کسی است که اولین بار مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را از ترکی به پارسی گردانید و آن را لطایف نامه خواند. ریو به نقل از تذکره ٔ الهی اورا یکی از قصیده سرایان شاه طهماسب دانسته و تذکره ای درباره ٔ زنان بنام جواهرالعجائب به او
فخیریلغتنامه دهخدافخیری . [ ف ِخ ْ خی را ] (ع مص ) نازیدن . نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب ). || مباهات به مناقب و مکارم و حسب و نسب و جز آن ، چه در خود و چه در پدران خود. (اقرب الموارد). فخر. فخار. فخارة. فخیراء. رجوع به فخ
فخريدیکشنری عربی به فارسیافتخاري , مجاني , درجه افتخاري , لقبي , ناشي از لقب رسمي , عنواني , لقب دار , صاحب لقب , متصدي , داراي عنواني
درفیروز فخریلغتنامه دهخدادرفیروز فخری . [ دَ زِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران اصفهان است که مافروخی در کتاب محاسن اصفهان (ص 34) نام او را جزء شاعران فارسی زبان معاصر خود (قرن پنجم هجری ) آورده است . نظامی عروضی در چهار مقاله وی را از شاعران آل سلجوق می شمارد.
شمس فخریلغتنامه دهخداشمس فخری . [ ش َ س ِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین بن فخرالدین اصفهانی . ادیب و شاعر اواسط قرن هشتم هجری بود. وی معاصر اتابک نصرةالدین احمدلر و خواجه غیاث الدین محمد رشیدی و شیخ ابواسحاق اینجو است . پدرش فخرالدین نیز شاعر و ادیب بود. شمس فخری در عنفوان شباب به لرستان رفت و در آنجا ک
سدس فخریلغتنامه دهخداسدس فخری . [ س ُ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) آلتی است از آلات رصدی که بوسیله ٔ ابوحامد محمود خجندی اختراع شده و او آن را برای فخرالدوله ٔ دیلمی اولین بار وضع کرده است . (یادداشت مؤلف ). ارتفاع یاب . (یادداشت مؤلف ). آلتی که حامل یک قوس شصت درجه است و این آلت از صفر تا <span class=
فخریهلغتنامه دهخدافخریه . [ ف َ ری ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در سه هزارگزی جنوب نیشابور واقع است . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 304 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات است . اهالی
فخريدیکشنری عربی به فارسیافتخاري , مجاني , درجه افتخاري , لقبي , ناشي از لقب رسمي , عنواني , لقب دار , صاحب لقب , متصدي , داراي عنواني
درفیروز فخریلغتنامه دهخدادرفیروز فخری . [ دَ زِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران اصفهان است که مافروخی در کتاب محاسن اصفهان (ص 34) نام او را جزء شاعران فارسی زبان معاصر خود (قرن پنجم هجری ) آورده است . نظامی عروضی در چهار مقاله وی را از شاعران آل سلجوق می شمارد.
شمس فخریلغتنامه دهخداشمس فخری . [ ش َ س ِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین بن فخرالدین اصفهانی . ادیب و شاعر اواسط قرن هشتم هجری بود. وی معاصر اتابک نصرةالدین احمدلر و خواجه غیاث الدین محمد رشیدی و شیخ ابواسحاق اینجو است . پدرش فخرالدین نیز شاعر و ادیب بود. شمس فخری در عنفوان شباب به لرستان رفت و در آنجا ک
فخری گرگانیلغتنامه دهخدافخری گرگانی . [ ف َ ی ِ گ ُ ] (اِخ )فخر گرگانی . رجوع به فخرالدین (اسعد گرگانی ) شود.
فخری آبادلغتنامه دهخدافخری آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در نه هزارگزی خاور کوزران و سه هزارگزی باختر رودخانه ٔ مرگ . ناحیه ای است وسیع واقع دردشت سردسیر و دارای 120 تن سکنه است . از سراب میرعزیزی مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبو
فخریهلغتنامه دهخدافخریه . [ ف َ ری ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در سه هزارگزی جنوب نیشابور واقع است . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 304 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات است . اهالی
درفیروز فخریلغتنامه دهخدادرفیروز فخری . [ دَ زِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران اصفهان است که مافروخی در کتاب محاسن اصفهان (ص 34) نام او را جزء شاعران فارسی زبان معاصر خود (قرن پنجم هجری ) آورده است . نظامی عروضی در چهار مقاله وی را از شاعران آل سلجوق می شمارد.
شمس فخریلغتنامه دهخداشمس فخری . [ ش َ س ِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین بن فخرالدین اصفهانی . ادیب و شاعر اواسط قرن هشتم هجری بود. وی معاصر اتابک نصرةالدین احمدلر و خواجه غیاث الدین محمد رشیدی و شیخ ابواسحاق اینجو است . پدرش فخرالدین نیز شاعر و ادیب بود. شمس فخری در عنفوان شباب به لرستان رفت و در آنجا ک
سدس فخریلغتنامه دهخداسدس فخری . [ س ُ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) آلتی است از آلات رصدی که بوسیله ٔ ابوحامد محمود خجندی اختراع شده و او آن را برای فخرالدوله ٔ دیلمی اولین بار وضع کرده است . (یادداشت مؤلف ). ارتفاع یاب . (یادداشت مؤلف ). آلتی که حامل یک قوس شصت درجه است و این آلت از صفر تا <span class=
الفقر فخریلغتنامه دهخداالفقر فخری . [ اَ ف َ رُ ف َ] (ع جمله ٔ اسمیه ) اقتباس است از حدیث نبوی : الفقر فخری و به افتخر. یعنی فقر فخر من است و بدان افتخارمیکنم . بدین حدیث صوفیه در کتب خود استناد کرده اند و در سفینةالبحار (چ نجف ج 2 ص 378<
علی فخریلغتنامه دهخداعلی فخری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ فخری . متکلم قرن نهم هَ . ق . او راست : تلخیص البیان فی ذکر فرق أهل الادیان . (از معجم المؤلفین ).