فرجیلغتنامه دهخدافرجی . [ ف َ رَ ] (اِ) نوعی از قبای بی بند گشاد و در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامه پوشند. (آنندراج ). بغلتاق . بغلطاق . بغطاق . (یادداشت به خط مؤلف ) : هفت فرجی آوردند. (تاریخ بیهقی ).صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن
فرجیلغتنامه دهخدافرجی . [ ف َ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن ابراهیم بن علی بن محمد فقیه ، مکنی به ابوبکر. ازمردم قریه ٔ فرج و شیخی صالح و پارسا بود. وی از ابوطالب حمزةبن حسین حدیث شنید. ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث شیرازی از او روایت کند. (از انساب سمعانی ).
فریزیلغتنامه دهخدافریزی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد که دارای 1401 تن سکنه است . آب از رودخانه و محصولات آنجا، غلات ، بنشن ، سیب زمینی و میوه جات و خشکبار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9</spa
فرزیلغتنامه دهخدافرزی . [ ف َ ] (اِ) به معنی فرزین است که بیاید. (آنندراج ). رجوع به فرزان و فرزین شود.
فرزیلغتنامه دهخدافرزی . [ ف ِ ] (حامص ) سرعت . (یادداشت به خط مؤلف ). || چابکی . چالاکی . چستی . (یادداشت به خط مؤلف ).
فرجیهلغتنامه دهخدافرجیه . [ ف َ رَ جی ی َ / ی ِ ] (اِ) نوعی جامه ٔ پشمین فراخ با آستینهای گشاده ٔ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانه ٔ آستینها بسته بوده است . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرجی شود.
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن محمد الفرجی الفرائضی . رجوع به فرجی ابوالعباس احمد... شود.
سلیمیلغتنامه دهخداسلیمی . [ س َ ] (اِ) نوعی از پارچه . (ناظم الاطباء). نوعی از دلق و فرجی : ز خود پوستین میفکندند خلق سلیمی به بر کرد بر جای دلق .نظام قاری (دیوان ص 184).
ترحلغتنامه دهخداترح . [ ت َ ] (ع اِ) فقر و درویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : و از حصول آن استعداد، فرحی بی برح و فرجی بی ترح ... دریابند. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 13).
پیش شاخلغتنامه دهخداپیش شاخ . (اِ مرکب ) جامه ای بود مانند فرجی که پیش آن باز باشد و اکثر و اغلب زنان پوشند. (جهانگیری ). جامه ٔ پیش گشوده . جامه ٔ پیش بازی چون نیم تنه . فرجی و جامه ٔ پیش باز را گویند که بیشتر زنان پوشند. (برهان ). جامه که پیش دامن آن باز باشد. (انجمن آرا) :</s
فرجیهلغتنامه دهخدافرجیه . [ ف َ رَ جی ی َ / ی ِ ] (اِ) نوعی جامه ٔ پشمین فراخ با آستینهای گشاده ٔ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانه ٔ آستینها بسته بوده است . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرجی شود.
افرجیلغتنامه دهخداافرجی . [ اَ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به افرجه . و آن لقب بعض اجداد ابوجعفر احمدبن ابراهیم بن یوسف بن یزیدبن بندار تمیمی افرجی ضریر از مردم اصفهان معروف به ابن افرجه است . (از لباب الانساب سمعانی ).
جنگل تفرجیrecreational forestواژههای مصوب فرهنگستانجنگلی که با مدیریت جنگل به مکانی تبدیل شده باشد که انسانها بتوانند در آن به گردش و تفریح بپردازند