ترجمه مقاله

فرخ

farrox

۱. مبارک؛ میمون؛ خجسته.
۲. [قدیمی] زیباروی.
۳. [قدیمی] کامیاب؛ خوشبخت.
۴. [قدیمی] محترم؛ ارجمند؛ بزرگوار.
۵. [قدیمی] خوشایند.
۶. [قدیمی] نیک.
۷. (شبه جمله) [قدیمی] خوشا؛ نیکا؛ حبذا.

۱. خجسته، خوشیوم، سعد، فرخنده، مبارک، میمون، همایون
۲. تابان، درخشان، رخشنده
۳. زیبا، مفخم ≠ مشئوم

زادان فرخ

لغت‌نامه دهخدا

زادان فرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) رئیس نگهبانان (حرس ) در عهد خسرو پرویز بود. ابن بلخی آرد: از جمله ٔ بی رحمتی و سخت دلی او [ خسرو پرویز ] یکی آن بود که زادان فرّخ را که امیر حَرس َ نگهبانان او بود پرسید که عدد محبوسان چند است و فرمود که همه را بباید کشتن سی و شش هزار تن برآمد

فرخی

لغت‌نامه دهخدا

فرخی . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) سیستانی .علی بن جولوغ ، مکنی به ابوالحسن . شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و از جمله ٔ سرآمدان سخن درعهد خویش و در همه ٔ ادوار تاریخ ادبی ایران است . صورت صحیح اسم پدرش معلوم نیست جز آن که برخی مانند عوفی و دولتشاه آن را «جولوغ » و بعضی م

فرخی

لغت‌نامه دهخدا

فرخی . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) سیستانی .علی بن جولوغ ، مکنی به ابوالحسن . شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و از جمله ٔ سرآمدان سخن درعهد خویش و در همه ٔ ادوار تاریخ ادبی ایران است . صورت صحیح اسم پدرش معلوم نیست جز آن که برخی مانند عوفی و دولتشاه آن را «جولوغ » و بعضی م

داذفرخ

لغت‌نامه دهخدا

داذفرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از قاضیان معروف دوره ٔ ساسانی است که نظرات قضایی او در کتاب «مادیگان ِ هزار داذستان » (گزارش هزار فتوای قضایی ) نقل شده است . از این کتاب نسخه ٔ منحصری در یکی از کتابخانه های هند موجود است . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص <span class="hl" di

زادان فرخ

لغت‌نامه دهخدا

زادان فرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) رئیس نگهبانان (حرس ) در عهد خسرو پرویز بود. ابن بلخی آرد: از جمله ٔ بی رحمتی و سخت دلی او [ خسرو پرویز ] یکی آن بود که زادان فرّخ را که امیر حَرس َ نگهبانان او بود پرسید که عدد محبوسان چند است و فرمود که همه را بباید کشتن سی و شش هزار تن برآمد

ترجمه مقاله