فرداییفرهنگ فارسی معین( فَ ) (ص نسب .) 1 - منسوب به فردا، آ ن چه که در آینده می آید. 2 - کنایه از: کسی که معتقد به جهان دیگر و پاداش و کیفر در آن است .
فردالغتنامه دهخدافردا. [ ف َ ] (ق ، اِ) پردا. در زبان پهلوی فرتاک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روز آینده . غد. (آنندراج ). روز بعد از امروز و دیگر روز و روز دیگر. (یادداشت به خط مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. <p class="author
فرداًلغتنامه دهخدافرداً. [ ف َ دَن ْ ] (ع ق ) به تنهایی . جداگانه . انفرادی . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرد شود.
فرضاًلغتنامه دهخدافرضاً. [ف َ ضَن ْ ] (ع ق ) به فرض . فرض کنیم که .... اگر فرض کنیم .... اگر چنین بپنداریم که ... رجوع به فرض شود.
فردافرهنگ فارسی عمید۱. روز بعد از امروز.۲. [مجاز] روز قیامت: ◻︎ هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو: ۱۴۲).۳. [مجاز] زمان آینده؛ آینده.⟨ فردای قیامت: [مجاز] روز قیامت؛ روز رستاخیز.
فردایینلغتنامه دهخدافردایین . [ ف َ ] (ص نسبی ) از: فردا + ین (پساوند نسبت ). مربوط به فردا. مقابل امروزین : رنج امروزین آسودن فردایین بود و آسودن امروزین رنج فردایین . (فارسنامه ).
فردایینهلغتنامه دهخدافردایینه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) فردایین . فرداوم . (ناظم الاطباء). رجوع به فردایین و فرداوم شود.
عَقِيمٌفرهنگ واژگان قرآننازا (در عبارت "يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ " معناي عقيم بودن روز اين است که طوري باشد که ديگر فردايي از آن متولد نشود ، و آن ، روز هلاکت و يا روز قيامت است ، و مراد در آيه به طوري که سياق آيه سوم ميرساند روز قيامت ميباشد . )
وایفرهنگ فارسی عمید۱. برای بیان درد و رنج به کار میرود: وای، سرم درد میکند.۲. برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار میرود: وای چه بچهٴ قشنگی دارید.۳. افسوس؛ بدا به حال: ◻︎ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی (حافظ: ۹۷۸).۴. (اسم) [قدیمی] فریاد؛ فغان.۵. [قدیم
فردالغتنامه دهخدافردا. [ ف َ ] (ق ، اِ) پردا. در زبان پهلوی فرتاک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روز آینده . غد. (آنندراج ). روز بعد از امروز و دیگر روز و روز دیگر. (یادداشت به خط مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. <p class="author
پیلغتنامه دهخداپی . [ پ َ ] (اِ) دنبال . عقب . پشت . پس . دنباله . عقیب . اثر: پی او؛ دنبال او. بر اثر او : یکی غرم تازان پی یک سوارکه چون او ندیدم به ایوان نگار. فردوسی .برآشفت و برداشت زین و لگام بشد بر پی رخش ناشاد کام .<b
اسم مصدرلغتنامه دهخدااسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخی
فردایینلغتنامه دهخدافردایین . [ ف َ ] (ص نسبی ) از: فردا + ین (پساوند نسبت ). مربوط به فردا. مقابل امروزین : رنج امروزین آسودن فردایین بود و آسودن امروزین رنج فردایین . (فارسنامه ).
فردایینهلغتنامه دهخدافردایینه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) فردایین . فرداوم . (ناظم الاطباء). رجوع به فردایین و فرداوم شود.