فردرولغتنامه دهخدافردرو. [ ف َرْدْ رَ / رُو ] (نف مرکب ) کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد. (آنندراج از بهار عجم ). مجرد. که به توکل و اعتماد به حق رود : دامن فردروان گیر اگر حق طلبی به صدای جرس قافله از راه مرو.<p class="
فردگراییindividualismواژههای مصوب فرهنگستانرویکردی مبتنی بر اولویت منافع فرد نسبت به جامعه و نیز اولویت در برآورده ساختن نیازهای فردی در قیاس با نیازهای اجتماعی
مفردرولغتنامه دهخدامفردرو. [ م ُ رَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تنهارونده . جریده رو. آنکه تنها رود : صبح مفردرو حمایل کش در رکابت نفس برآرد خوش .نظامی (هفت پیکر چ وحیدص 29).<