فرسخلغتنامه دهخدافرسخ . [ ف َ س َ ] (ع اِ) آرامش . (منتهی الارب ).سکون . (از اقرب الموارد). || آسایش . (منتهی الارب ). راحة. (از اقرب الموارد). || ساعت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رخنه و شکاف . (منتهی الارب ). فرجه . (از اقرب الموارد). || چیز بی رخنه . (منتهی الارب ). چیزی که در آن
فرسخلغتنامه دهخدافرسخ . [ ف َ س َ ] (معرب ، اِ) فرسنگ . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسنگ و آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود.ج ، فراسخ . (منتهی الارب ). سه میل هاشمی است و گویند دوازده هزار ذراع است . (از اقرب الموارد). عبارت است از اندازه ٔ سه میل . و فرسخ بر سه نوع است :
فراسخلغتنامه دهخدافراسخ . [ ف َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ فرسخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به فرسخ شود.
فرسخةلغتنامه دهخدافرسخة. [ ف َ س َ خ َ ] (ع مص ) فرونشستن سردی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اتساع . سعة. (اقرب الموارد).
فراسخلغتنامه دهخدافراسخ . [ ف َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ فرسخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به فرسخ شود.
الهانلغتنامه دهخداالهان . [ اَ ] (اِخ ) روستایی است در یمن که از «عرف » شانزده فرسخ و ازجبلان چهارده فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان ).
فرسخةلغتنامه دهخدافرسخة. [ ف َ س َ خ َ ] (ع مص ) فرونشستن سردی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اتساع . سعة. (اقرب الموارد).
چهارفرسخلغتنامه دهخداچهارفرسخ . [ چ َ ف َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. در 24هزارگزی جنوب باختری شوسف واقع است ، 1488 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراع
چهارفرسخلغتنامه دهخداچهارفرسخ . [ چ َ ف َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان . در باختر شهداد واقع است و حدود آن به شرح زیر است : از شمال به دهستان حرجند، از خاور به دهستان حومه ٔ شهداد، از جنوب به دهستان سیرچ ، از باختر به دهستان حرجند و درختنگان . وضع طبیعی آن کوهستانی اس
مفرسخلغتنامه دهخدامفرسخ . [ م ُ ف َ س َ ] (ع ص ) ازار فراخ . (آنندراج ). فراخ . (ناظم الاطباء). و رجوع به مفرسخة شود.
تفرسخلغتنامه دهخداتفرسخ . [ ت َ ف َ س ُ ] (ع مص ) فرونشستن سردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکستن سورت سرما. (از اقرب الموارد). || فرونشستن تب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زائل شدن غم و اندوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || انفراج و انکشاف اندوه . (از اقرب