فرقدانلغتنامه دهخدافرقدان . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) فرقدین . دو ستاره ٔ درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. (یادداشت به خط مؤلف ). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و یکی را انورالفرقدین و دیگری را اخفی الفرقدین نامند. (یادداشت به خط مؤلف ). دو کوکب نزدیک اند در شمار کواکب
فرقدینلغتنامه دهخدافرقدین . [ ف َ ق َ دَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ فرقد است در حالت نصب و جر : ای رسانیده به دولت فرق خود بر فرقدین گسترانیده به جود و فضل در عالم یدین . ابوالعباس مروزی .محتمل مرقد تو فرقدین متصل مسند تو شعریان . <p c
دوبرادرانلغتنامه دهخدادوبرادران . [ دُ ب َ دَ ] (اِخ ) فرقدان . (زمخشری ) (دهار). دو ستاره ٔ روشنی را گویند که در سینه ٔ دب اصغر است و آن را هفتورنگ کهین خوانند و به عربی فرقدان گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (از لغت شوشتر). فرقدان . فرقدین . و آن دو ستاره است نزدیک قطب . (یادداشت مؤلف
فرقودلغتنامه دهخدافرقود. [ ف ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ نزدیک قطب که بدان راه شناسند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرقد. رجوع به فرقد و فرقدان و فرقدین شود.