فرمانداریلغتنامه دهخدافرمانداری . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل فرماندار حکومت . اداره کردن شهر. || (اِ مرکب ) اداره ای که فرماندار ریاست آن را به عهده دارد. از واحدهای استانداری و خود شامل چند واحد کوچکتر به نام بخشداری است .
فرماندارلغتنامه دهخدافرماندار. [ ف َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که کارهای شهری را اداره کند. (یادداشت به خط مؤلف ). حاکم . عامل .
فرماندارفرهنگ فارسی عمیدبالاترین مقام اداری در شهرستان که از طرف وزارت کشور امور یک شهرستان را اداره میکند و تابع استاندار است؛ حاکم؛ حکمران شهر.⟨ فرماندار نظامی: (سیاسی) [منسوخ] فرمانداری که در موقع ضرورت از طرف ارتش برای اداره کردن امور شهر تعیین میشود؛ حاکم نظامی.