فرموکلغتنامه دهخدافرموک . [ ف َ ] (اِ) گروهه ٔ ریسمان ریسیده شده را گویند که بر دوک پیچیده شده باشد. (برهان ) : مشغول پنبه چرخ و ندانسته کآفتاب فرموک اخترانش بدزدد زدوکدان . اثیر اخسیکتی .سراپایت یکی گردد چو فرموک چو مردان ترک گ
فرموکفرهنگ فارسی عمید۱. گردنا.۲. نوعی اسباببازی شبیه دوک که دور خود میچرخد.۳. گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شده باشد.
فرموکفرهنگ فارسی معین(فَ) (اِ.) 1 - گروهة ریسمان ریسیده که در دوک پیچیده باشند. 2 - چوبی به شکل مخروط که کودکان ریسمان پیچند و از دست گذارند تا در روی زمین به چرخ درآید.
فریمکلغتنامه دهخدافریمک . [ ف َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که از چشمه ها و رودخانه ٔ رامرودمشروب میشود و محصول عمده ٔ آنجا غله ، برنج ، ارزن ، عسل و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
چغرشتهلغتنامه دهخداچغرشته . [ چ َ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) گروهه ٔ ریسمانی باشد که در وقت رشتن پنبه بر دوک پیچیده شود، بشکل مخلوطی یا اهلیلجی . (برهان ). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را پنام و فرموک نیز گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). ریسمان خام که بر دوک پیچی
دشکیلغتنامه دهخدادشکی . [ دُ ](اِ) ریسمان خامی که زنان ریسند و بر دوک ، مانند بیضه پیچیده شود و آن بیضه مانند را دشکی و فرموک خوانند. (برهان ). پِلکه ، و آن بیضه مانندی است که بر میل دوک زنان از رشتن جمع شود. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). فرموک ، آن مقدار ریسمان رشته شده ٔ بر دوک پیچیده شده