فرهیختهلغتنامه دهخدافرهیخته . [ ف َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) ادب آموخته . (غیاث ). فرهخته . رجوع به فرهخته شود.
فرهیختهدیکشنری فارسی به انگلیسیelevated, cultured, educated, finished, graduate, suave, polished, polite, recherché, refined, rounded, sophisticated, well-bred
فرهختهلغتنامه دهخدافرهخته . [ ف َ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) ادب کرده و تأدیب نموده باشد. (برهان ). آموخته . مؤدب . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای دل من زو بهر حدیث میازارکآن بت فرهخته نیست ، هست نوآموز. دقیقی .</
فرهختهفرهنگ فارسی عمید= فرهیخته: ◻︎ ای شمن آهسته باش زآن بت بدخو / کآن بت فرهخته نیست، هست نوآموز (دقیقی: ۱۰۳).
نافرهیختهدیکشنری فارسی به انگلیسیhomely, savage, uneducated, unlearned, unrefined, unschooled, untrained