فروآمدنلغتنامه دهخدافروآمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) فروافتادن و ریخته شدن خانه و دیوار. (آنندراج ). پایین آمدن و افتادن : بسنگ آسیا ماند بگردش فروآید همی چون سنگ بر سر. ناصرخسرو.کدام دیده به روی تو باز شد همه عمرکه آب دیده به
فروآمدنگاهلغتنامه دهخدافروآمدنگاه . [ ف ُ م َ دَ ] (اِ مرکب ) محله . ربع. مرحله . (منتهی الارب ). جای فرودآمدن و حلول کاروان . رجوع به فرودگاه شود.
پایین بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین بودن، زیر چیزی بودن، زیر بودن، خوابیدن، خزیدن، پایین آوردن فرو-، ◄ پایین آمدن
پایین آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یین آمدن، پایین افتادن، غرقشدن، ارتفاع کم کردن، فرود آمدن، برزمین نشستن، پیاده شدن غروب کردن باریدن، فرودآمدن یا فرود آوردن چیزی بهطور مداوم زوال یافتن نشست کردن، فرورفتن افت کردن، کاسته شدن، کاهش یافتن فرو-
درلغتنامه دهخدادر. [ دَرر ] (ع مص ) بسیار شیر دادن ناقه . (منتهی الارب ). شیر فروگذاشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || بسیار شدن و درهم پیچیدن گیاه . (منتهی الارب ). || ریزان کردن آسمان باران را. (منتهی الارب ). باریدن باران . باران فروگذاشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || فروآمدن باران . (تاج
طلاطلةلغتنامه دهخداطلاطلة. [ طُ طِ ل َ ] (ع اِ) بیماری سخت عاجزکن اطباء. || بلا. گویند: رماه ُ اﷲ بالطلاطة؛ ای الداء العضال . داهیه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). طلطلة. طلطل . (منتهی الارب ). || گوشتپاره ای است در حلق یا در کرانه ٔ جای فروبردن لقمه و آن فروآمدن کام است که جهت آن طعام و شراب
کاسرلغتنامه دهخداکاسر. [ س ِ ] (ع ص ) مرد شکننده . (منتهی الارب ). شکننده . (غیاث ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ج ، کُسَّر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قاطع. رجوع به قاطع شود. || دردی است که صاحبش آن عضو را پندارد که میشکند. (شرح نصاب ) (غیاث ) (آنندراج ). یکی از پانزده درد که در عربی نام مخ
فروآمدنگاهلغتنامه دهخدافروآمدنگاه . [ ف ُ م َ دَ ] (اِ مرکب ) محله . ربع. مرحله . (منتهی الارب ). جای فرودآمدن و حلول کاروان . رجوع به فرودگاه شود.