فروبردهلغتنامه دهخدافروبرده . [ ف ُ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در زیر کرده . فروشده . رجوع به فروبردن شود. || بلعیده شده . خورده شده .
فروبردگیلغتنامه دهخدافروبردگی . [ ف ُ ب ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بلع. (ناظم الاطباء). رجوع به فروبردن شود.
مبتلعلغتنامه دهخدامبتلع. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) چیزی فروبرده در حلق . (آنندراج ). فروبرده شده در حلق و بلع کرده شده . (ناظم الاطباء).