فروتر

forutar

معنی

۱. پایین‌تر.
۲. پست‌تر: ◻︎ دعوی مکن که برترم از دیگران به ‌علم / چون کبر کردی، از همه دونان فروتری (سعدی۲: ۶۷۸).
۳. (قید) به سوی پایین.

جست‌وجوی دقیق

فروتر

لغت‌نامه دهخدا

فروتر. [ ف ُ ت َ ] (ق مرکب ) مقابل فراتر و برتر. پائین تر. پست تر : فروتر زکیوان ترا اورمزدبه رخشانی لاله اندر فرزد. بوشکور.برتر مشو از حد و نه فروترهشدار، مقصر مباش و غالی . ناصرخسرو.

فروتر

فرهنگ فارسی عمید

۱. پایین‌تر.۲. پست‌تر: ◻︎ دعوی مکن که برترم از دیگران به ‌علم / چون کبر کردی، از همه دونان فروتری (سعدی۲: ۶۷۸).۳. (قید) به سوی پایین.

فروتر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

lower

فروتر

فرهنگ فارسی معین

(فُ تَ) (ص تف .) پایین تر. مق بالاتر.

جست‌وجوی هم‌آوا

فروتر آمدن

لغت‌نامه دهخدا

فروتر آمدن . [ ف ُ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پائین تر آمدن . رجوع به فروتر شود. || نزدیک شدن : ای شیخ ! فروتر آی که سخن توفهم نمی کنم . (تذکرة الاولیاء). رجوع به فروتر شود.

فروتر نشستن

لغت‌نامه دهخدا

فروتر نشستن . [ ف ُ ت َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) عقب نشستن . پائین تر نشستن . خاموش شدن : چو بشنید پاسخ فروتر نشست برو خیره شد مرد یزدان پرست .فردوسی .

فراکِشَند فروتر

lower high water, LHW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فراکِشَند پایین‌تر از میان دو فراکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ می‌دهد

فروکِشَند فروتر

lower low water, LLW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فروکِشَند پایین‌تر از میان دو فروکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ می‌دهد

فروکِشَند فروتر میانگین

mean lower low water, MLLW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

میانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در یک مکان در طی یک دورۀ نوزده‌ساله

جست‌وجوی مشابه

فروتراشیدن

لغت‌نامه دهخدا

فروتراشیدن . [ ف ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خشک شدن و ریختن چیزی : حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فروتراشید و خشک شد. (تاریخ بیهقی ).

فروتر آمدن

لغت‌نامه دهخدا

فروتر آمدن . [ ف ُ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پائین تر آمدن . رجوع به فروتر شود. || نزدیک شدن : ای شیخ ! فروتر آی که سخن توفهم نمی کنم . (تذکرة الاولیاء). رجوع به فروتر شود.

فروتر نشستن

لغت‌نامه دهخدا

فروتر نشستن . [ ف ُ ت َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) عقب نشستن . پائین تر نشستن . خاموش شدن : چو بشنید پاسخ فروتر نشست برو خیره شد مرد یزدان پرست .فردوسی .

فراکِشَند فروتر

lower high water, LHW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فراکِشَند پایین‌تر از میان دو فراکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ می‌دهد

فروکِشَند فروتر

lower low water, LLW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فروکِشَند پایین‌تر از میان دو فروکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ می‌دهد

جست‌وجوی متن

مادون

فرهنگ فارسی معین

[ ع . ] (ق .) فروتر، پایین تر.

تته بورد

گویش مازنی

دشنامی برای مردگان به معنی فروتر رفته،زیرتر رفته

آهنگ کاهش فروبی‌درروِ دما

subadiabatic lapse rate

واژه‌های مصوب فرهنگستان

آهنگ کاهش عمودی دمای هوا در شرایطی فروتر از حالت بی‌دررو

مادون

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. زیردست، مرئوس ۲. پایین، پایینتر، فروتر، کوچکتر ≠ مافوق، ماورا

طبقۀ پایین

lower class

واژه‌های مصوب فرهنگستان

طبقه‌ای در جامعه که ازنظر برخورداری از امکانات مادی در مرتبه‌ای فروتر از طبقات دیگر جامعه قرار دارد

جست‌وجوی هم‌آغاز

فروتر آمدن

لغت‌نامه دهخدا

فروتر آمدن . [ ف ُ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پائین تر آمدن . رجوع به فروتر شود. || نزدیک شدن : ای شیخ ! فروتر آی که سخن توفهم نمی کنم . (تذکرة الاولیاء). رجوع به فروتر شود.

فروتر نشستن

لغت‌نامه دهخدا

فروتر نشستن . [ ف ُ ت َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) عقب نشستن . پائین تر نشستن . خاموش شدن : چو بشنید پاسخ فروتر نشست برو خیره شد مرد یزدان پرست .فردوسی .

فروتراشیدن

لغت‌نامه دهخدا

فروتراشیدن . [ ف ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خشک شدن و ریختن چیزی : حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فروتراشید و خشک شد. (تاریخ بیهقی ).

جست‌وجوی هم‌قافیه

فراکِشَند فروتر

lower high water, LHW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فراکِشَند پایین‌تر از میان دو فراکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ می‌دهد

فروکِشَند فروتر

lower low water, LLW

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فروکِشَند پایین‌تر از میان دو فروکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ می‌دهد

ترجمه مقاله