فرودآمدنلغتنامه دهخدافرودآمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) بزیر آمدن از بالایی . (یادداشت بخط مؤلف ) : چو گشتاسپ را داد لهراسب تخت فرودآمد از تخت و بربست رخت . دقیقی .همی برشد ابر و فرودآمد آب همی گشت گرد سپهر آفتاب . <p class=
سر فرودآمدنلغتنامه دهخداسر فرودآمدن . [ س َ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . تواضع نمودن . منقاد بودن : تو آن نه ای که بهر در سرت فرودآیدنه جای همت عالی است پایه ٔ نازل .سعدی .
فرودآمدنگاهلغتنامه دهخدافرودآمدنگاه . [ ف ُ م َ دَ ] (اِ مرکب ) فروآمدنگاه . (یادداشت بخط مؤلف ). فرودگاه . رجوع به فروآمدنگاه و فرودگاه شود.
سر فرودآمدنلغتنامه دهخداسر فرودآمدن . [ س َ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . تواضع نمودن . منقاد بودن : تو آن نه ای که بهر در سرت فرودآیدنه جای همت عالی است پایه ٔ نازل .سعدی .
موقعةلغتنامه دهخداموقعة. [ م َ ق َ / ق ِ ع َ ] (ع اِ) فرودآمدن جای مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای فرودآمدن مرغ . (ناظم الاطباء).
چتربازیلغتنامه دهخداچتربازی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل فرودآمدن با چتر از آسمان بزمین . رها کردن از بالن یا هواپیما خود را و فرودآمدن با چتر نجات به زمین . رجوع به چترباز شود.
فرودرفتنلغتنامه دهخدافرودرفتن . [ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرودآمدن . جای گرفتن : از سرای عدنانی به باغ فرودرود. (تاریخ بیهقی ). || وارد شدن و داخل شدن به سرای و جز آن : بدو داد و به سرای فرودرفت . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فرودآمدن شود.
فرودآمدنگاهلغتنامه دهخدافرودآمدنگاه . [ ف ُ م َ دَ ] (اِ مرکب ) فروآمدنگاه . (یادداشت بخط مؤلف ). فرودگاه . رجوع به فروآمدنگاه و فرودگاه شود.
سر فرودآمدنلغتنامه دهخداسر فرودآمدن . [ س َ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . تواضع نمودن . منقاد بودن : تو آن نه ای که بهر در سرت فرودآیدنه جای همت عالی است پایه ٔ نازل .سعدی .