فروندلغتنامه دهخدافروند. [ ف َرْ وَ ] (اِ) لغتی است برای واحد کشتی و هواپیما و جز آن به کار رود: یک فروند کشتی . یک فروند هواپیما... (یادداشت بخط مؤلف ). یک دستگاه . یک عدد : امر همایون خطاب به نظام الملک والی دکن مبنی بر سرانجام بیست فروند کشتی کوه اندام دریاشکاف صادر
فروندلغتنامه دهخدافروند. [ف َرْ وَ ] (اِ) چوبی باشد که در پس در کوچه اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان ). رجوع به فرونده شود.
فروندفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلیکوپتر، و مانند آن: سه فروند هواپیما.۲. سکان کشتی.۳. چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود؛ کلون.
فروندفرهنگ فارسی معین(فَ وَ) (اِ.) 1 - چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود. 2 - سکان کشتی . 3 - بادبان کشتی . 4 - واحد شمارش کشتی و هواپیما.
فراندلغتنامه دهخدافراند. [ ف َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ فِرِنْد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیگ افزار. (آنندراج ). رجوع به فرند شود.
فرآیندفرهنگ فارسی عمید۱. سلسله دگرگونیهای طبیعی برای رسیدن به نتیجهای معیّن: فرایند هضم غذا، فرآیند رشد.۲. مجموعه عملکردهای مختلف برای حصول نتیجهای معین.
فروندهلغتنامه دهخدافرونده . [ ف َرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) به معنی فروند است که چوب پس در خانه باشد. (برهان ). فروند. رجوع به فروند شود.
هواخصمbanditواژههای مصوب فرهنگستانهواپیمای شناساییشدة دشمن دستکم توسط یک فروند از اعضای پرواز خودی
اسکادرانفرهنگ فارسی عمید۱. در نیروی هوایی، واحدی شامل سه تا شش فروند هواپیما.۲. واحدی در نیروی دریایی؛ ناوگروه.
فرموندلغتنامه دهخدافرموند. [ ف َ م ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از طوس که گفته اند زردشت دو درخت سرو به طالع سعد نشانده بود، یکی در این ده و یکی درکشمر. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام درست این ده فرمدیا فارمد است . رجوع به فرمد و فارمد و فروند شود.
فروندهلغتنامه دهخدافرونده . [ ف َرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) به معنی فروند است که چوب پس در خانه باشد. (برهان ). فروند. رجوع به فروند شود.
دلک مظفروندلغتنامه دهخدادلک مظفروند. [ دَ ل َ م ُ ظَف ْ ف َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند، بخش دلفان ، شهرستان خرم آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری نورآباد و راه آن مالرواست . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . (از فرهنگ جغراف