فمینیسم فرانگرtranscendental feminismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فمینیسم ناظر بر این که نیرو یا خصوصیتی پنهان در زنان وجود دارد که به آنان نیروی شهودی و قدرت ادراکی خاصی میدهد
کالبدشناسی فرانگرtranscendental anatomyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از کالبدشناسی که به نظریهها و استنتاجهای مبتنی بر ریختشناسی اندامها و بخشهای مختلف بدن میپردازد
فرنورفرهنگ نامها(تلفظ: far nur) (فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی پدید آورَد + نور) (به مجاز) ویژگی کسی که از او نور متصاعد شود و به همین واسطه هم دارای شکوه و جلال شگفتی آور و تحسین بر انگیزد.
فرینارفرهنگ نامها(تلفظ: farinār) (فری = خجسته ، مبارک ، دارای خجستگی و شکوه ، شکوهمند و خجسته + نار = انار) انارِ با شکوه ، انارِ شکوهمند ، انارِ فرخنده و مبارک ؛ (به مجاز) زیبا روی باشکوه و شکوهمند ، زیباروی خجسته و مبارک .
فرونگرستنلغتنامه دهخدافرونگرستن . [ ف ُ ن ِ گ َ رِت َ ] (مص مرکب ) فرونگریستن . نگاه کردن . نگریستن از بالا، چنانکه از روزنه درون خانه را نگرند : روزنه ٔ دلم گشاده شد. آنجا فرونگرستم ، آنچه می جستم بدیدم . (تذکرة الاولیاء). رجوع به فرونگریستن شود.
فرونگریستنلغتنامه دهخدافرونگریستن . [ ف ُ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) به پایین نگریستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : جمله مخلوقات به نظاره او بیرون آمده بودند سلیمان فرونگریست ، مردی را دید که بیل میزد. (قصص الانبیاء). آنگه بسر تنور آمد و فرونگرید. (تفسیر ابوالفتوح ). || ملاحظه و مط
فرونگریستنفرهنگ فارسی عمید۱. به پایین نگاه کردن.۲. (مصدر متعدی) [مجاز] مطالعه کردن؛ بررسی کردن.۳. نگریستن.
فرونگرستنلغتنامه دهخدافرونگرستن . [ ف ُ ن ِ گ َ رِت َ ] (مص مرکب ) فرونگریستن . نگاه کردن . نگریستن از بالا، چنانکه از روزنه درون خانه را نگرند : روزنه ٔ دلم گشاده شد. آنجا فرونگرستم ، آنچه می جستم بدیدم . (تذکرة الاولیاء). رجوع به فرونگریستن شود.
فرونگریستنلغتنامه دهخدافرونگریستن . [ ف ُ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) به پایین نگریستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : جمله مخلوقات به نظاره او بیرون آمده بودند سلیمان فرونگریست ، مردی را دید که بیل میزد. (قصص الانبیاء). آنگه بسر تنور آمد و فرونگرید. (تفسیر ابوالفتوح ). || ملاحظه و مط
فرونگریستنفرهنگ فارسی عمید۱. به پایین نگاه کردن.۲. (مصدر متعدی) [مجاز] مطالعه کردن؛ بررسی کردن.۳. نگریستن.