فروگذاشتنلغتنامه دهخدافروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما این کار را فروگذاریم . (تاریخ بیهقی ).فروگذاری درگاه شهریار جهان فراق جویی از اولیا
فروگذاشتنفرهنگ فارسی عمید۱. پایین گذاشتن.۲. پایین انداختن.۳. پایین آوردن.۴. مهمل گذاشتن.۵. اهمال کردن؛ کوتاهی کردن.
فروگذاشتنفرهنگ فارسی معین( ~ . گُ تَ) (مص م .) 1 - مضایقه کردن ، اهمال کردن . 2 - رها کردن ، ترک کردن . 3 - گذشت کردن . 4 - ضایع کردن . 5 - رخصت دادن .
فروداشتنلغتنامه دهخدافروداشتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) خم کردن . فروآوردن : چون دو جهان دیده بر او داشتندسر ز پی سجده فروداشتند. نظامی . || رها کردن .- دست فروداشتن ؛ دست کشیدن . چیزی را از دست رها کردن <sp
جانب کسی فروگذاشتنلغتنامه دهخداجانب کسی فروگذاشتن . [ ن ِ ب ِ ک َ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترک حمایت او کردن . رعایت ناکردن او. و رجوع بجانب شود.
فراداشتنلغتنامه دهخدافراداشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) افراختن و بلند کردن . (ناظم الاطباء). || به سویی متوجه کردن . فراپیش بردن . رجوع به فرادادن شود. || نگه داشتن : چراغی فرا راه من دارید. (یادداشت بخط مؤلف ) : من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرامیداشتم . (س
فراگذاشتنلغتنامه دهخدافراگذاشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و سر دادن . (یادداشت به خط مؤلف ): رسنی بر پای او بستم و فراگذاشتم تا میچرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
تسجیفلغتنامه دهخداتسجیف . [ ت َ ] (ع مص ) پرده فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فروگذاشتن پرده را بر خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
جانب کسی فروگذاشتنلغتنامه دهخداجانب کسی فروگذاشتن . [ ن ِ ب ِ ک َ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترک حمایت او کردن . رعایت ناکردن او. و رجوع بجانب شود.