فریبندهلغتنامه دهخدافریبنده . [ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] (نف ) فریبکار. فریبا. فریب دهنده : تو با این فریبنده مرد دلیرز دریا گذشتی بکردار شیر. فردوسی .تژاو فریبنده گفت
فریبندهدیکشنری فارسی به انگلیسیcatchy, deceptive, duper, fallacious, glamorous, glamourous, seductive, slick, trumpery
سرای فریبندهلغتنامه دهخداسرای فریبنده . [ س َ ی ِ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا : که میدانست که وی از این سرای فریبنده برود... (تاریخ بیهقی ).
تک فریبندهdiversionary attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تک که در آن نیرو به هدفی غیر از هدف اصلی اقدام به تک یا تهدید به تک میکند تا توجه نیروهای پدافندی دشمن را از هدف اصلی دور کند
سرای فریبندهلغتنامه دهخداسرای فریبنده . [ س َ ی ِ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا : که میدانست که وی از این سرای فریبنده برود... (تاریخ بیهقی ).
تک فریبندهdiversionary attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تک که در آن نیرو به هدفی غیر از هدف اصلی اقدام به تک یا تهدید به تک میکند تا توجه نیروهای پدافندی دشمن را از هدف اصلی دور کند
سرای فریبندهلغتنامه دهخداسرای فریبنده . [ س َ ی ِ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا : که میدانست که وی از این سرای فریبنده برود... (تاریخ بیهقی ).
تک فریبندهdiversionary attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تک که در آن نیرو به هدفی غیر از هدف اصلی اقدام به تک یا تهدید به تک میکند تا توجه نیروهای پدافندی دشمن را از هدف اصلی دور کند