فسیقلغتنامه دهخدافسیق . [ ف ِ س س ] (ع ص ) دائم الفسق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فَسّاق . رجوع به فساق شود.
فسقةلغتنامه دهخدافسقة. [ ف َ س َ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاسق . (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). فُسّاق . رجوع به فُسّاق شود.
علی قلچماقلغتنامه دهخداعلی قلچماق . [ع َ ق ُ چ ُ ] (اِخ ) نام شخصی از فساق است . و قلچماق در ترکی «سائیس » را گویند. (از آنندراج ) : ارشاد بچه پروریت گر هوس شودبرخیز و سر بپای علی قلچماق نه .ناظم تبریزی (از آنندراج ).
متجاهلیةلغتنامه دهخدامتجاهلیة. [ م ُ ت َ هَِ لی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای است از متصوفه ٔ مبطله که لباس فاسقانه پوشند و افعال فساق کنند و گویند مراد ما، رفع ریا است . و این همه عین ضلالت است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 250).