فطاملغتنامه دهخدافطام . [ ف ِ ] (ع مص ) جداکردن طفل از مادر. (از اقرب الموارد). موقوف کردن شیرخوارگی کودک بعد عمر دوسالگی . (غیاث ) : دایه ٔ جود ترا گفتم ، کرا خواهی رضیع؟گفت باری آز را کش نیست امید فطام . کمال الدین اسماعیل .چون ف
فطامفرهنگ فارسی معین(فِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) باز گرفتن طفل از شیر. 2 - (اِ.) زمان باز گرفتن کودک از شیر.
فطملغتنامه دهخدافطم . [ ف َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. || بازداشتن مرد را از عادت وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از شیر بازگرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به فطام شود.
فطیملغتنامه دهخدافطیم . [ ف َ ] (ع ص ) کودک از شیر بازشده . ج ، فُطُم . (منتهی الارب ). مفطوم . (از اقرب الموارد). فصیل . (یادداشت مؤلف ).
فتملغتنامه دهخدافتم . [ ] (ص ) بی اصل و بی تخم . (اسدی ). این لغت به این هیئت و معنی در هیچ یک از فرهنگ ها به دست نیامد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
گفتمگویش اصفهانی تکیه ای: bemvât طاری: bemvât طامه ای: bom(v)ât طرقی: bemvât کشه ای: bemvâ نطنزی: bamvât
ذیرةلغتنامه دهخداذیرة. [ رَ ] (ع اِ) سرگین مخلوط بخاک که گاه فطام بر پستان ناقه مالند تا بچه شیر مکروه دارد.
ذیارلغتنامه دهخداذیار. (ع اِ) سرگین آمیخته ٔ بخاک که گاه فطام برپستان ناقه مالند تا بچه از شیر خوردن باز ایستد.
فطملغتنامه دهخدافطم . [ ف َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. || بازداشتن مرد را از عادت وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از شیر بازگرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به فطام شود.
فاطملغتنامه دهخدافاطم . [ طِ ] (ع ص ) شتربچه ٔ از شیر بازشده . || ناقة فاطم ؛ ناقه ای که سر یک سال بچه را از وی باز کنند. || ناقه ای که بچه اش به وقت فطام رسیده باشد. (از منتهی الارب ).
فصاللغتنامه دهخدافصال . [ ف ِ ] (ع اِمص ) از همدیگر جدایی کردن دو شریک و مباینت نمودن . || از شیر بازکردگی کودک . اسم است فصل را. (منتهی الارب ). فطام . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ فصیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
افطاملغتنامه دهخداافطام . [ اِ ] (ع مص ) رسیدن بچه بوقت بازکردن از شیر.(آنندراج ). هنگام بازداشتن کودک از شیر رسیدن . (ناظم الاطباء). رسیدن بچه وقت بازشدن از شیر. (منتهی الارب ). || بریدن ریسمان را. (ناظم الاطباء).
انفطاملغتنامه دهخداانفطام . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) بازایستادن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بغایت رسیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به انتها رسیدن . (از اقرب الموارد). || از شیر بازشدن شیرخواره ، یقال : فطمت المرضعة الرضیع فانفطم . (ناظم الاط