فظیعلغتنامه دهخدافظیع. [ ف َ ] (ع ص ) کار زشت و سخت از حد درگذشته در زشتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب شیرین و آب زلال . (منتهی الارب ). آب گوارا و گویند آب زلال و ضد آن مضاض است . (از اقرب الموارد).
مرز فازهاphase boundary2واژههای مصوب فرهنگستانمرز مشترک میان دو یا چند فاز از ماده، مانند گاز و مایع یا دو مایع مخلوط ناشونده
تعادل فازیphase equilibriaواژههای مصوب فرهنگستانارتباط تعادلی بین فازهای مختلف یک مادۀ شیمیایی در فشار و دما و ترکیببندیهای مختلف
فظيعدیکشنری عربی به فارسیعجيب وغريب , دمدمي , بوالهوس , متلون , ترسناک , هولناک , مخوف , شوم , رنگ پريده , مهيب , سهمگين , رشت , ناگوار , موحش , وحشتناک , وحشت اور , بسيار بد , سهمناک
تفظیعفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فظیع گردانیدن ، زشت و سخت کردن . 2 - به زشتی نسبت دادن . 3 - (اِمص .) زشتی ، شناعت ؛ ج . تفظیعات .