ترجمه مقاله

فعل

fe'l

۱. عمل؛ کار؛ کردار.
۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمه‌ای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت می‌کند.
۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.
⟨ فعل امر: (ادبی) در دستور زبان، کلمه‌ای که بر انجام کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی دلالت می‌کند، مانندِ برو، بزن، ببَر.

۱. عملکرد، عمل، کار، کردار، کنش
۲. اثر، تاثیر
۳. شغل، مشغله
۴. رفتار،

کنش، کارواژه

فعل

فرهنگ فارسی عمید

۱. عمل؛ کار؛ کردار.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمه‌ای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت می‌کند.۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.⟨ فعل امر: (ادبی) در دستور زبان، کلمه‌ای که بر انجام کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی دلالت می‌کند، مانندِ برو، بز

فعل تعجب

لغت‌نامه دهخدا

فعل تعجب . [ ف ِ ل ِ ت َع َج ْ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) نزد نحویان ، چیزی است که برای نشان دادن تعجب وضع شده باشد و در زبان عرب برای آن دو وزن صرفی وجود دارد: یکی ما اَفعَل و دیگر اَفعِل به مانند این جمله ها: الدنیا... مااکدر صافیها و مااخیب راجیَها.... ی

حروف مشبهةبالفعل

لغت‌نامه دهخدا

حروف مشبهةبالفعل . [ ح ُ ف ِ م ُ ش َب ْ ب َ هََ تُم ْ بِل ْ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب حرفهائی هستند که بر سر جمله ٔ مبتدا وخبر درآیند، پس مبتدا را منصوب سازد و اسم آن خوانده شود، و خبر را مرفوع سازد، و خبر آن خوانده شود و بهمین جهت آنها را شبیه به فعل خو

ترجمه مقاله