لغتنامه دهخدا
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است . واقعاً هنرمندی بی مثل است ، اما خیال خوش طبعی او را پریشان دارد. این مطلع از اوست :دمی وصال تو از عمر جاودان خوشتربیاد وصل تو خوش بودن این زمان خوشتر.(از مجالس النفائس تألیف م