فقرهفرهنگ فارسی عمید۱. واحد شمارش یک عمل، رویداد، موضوع، یا امثال آن.۲. مرتبه؛ دفعه.۳. بند؛ ماده.۴. موضوع.۵. (پزشکی) [قدیمی] هریک از مهرههای ستون فقرات؛ مهرۀ پشت.
فقرهفرهنگ مترادف و متضاد۱. باب، فصل، مبحث ۲. بابت، خصوص ۳. امر، مسئله، موضوع ۴. بند، قطعه ۵. حادثه، واقعه
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف َ /ف ِ رَ ] (ع اِ) استخوان پشت از مهره ٔ دوش تا بن دنب . ج ، فِقَر، فِقْران ، فِقِران . (منتهی الارب ). فقارة. (اقرب الموارد). رجوع به فقارة شود. || اسم است هر زیوری را که بصورت مهره های پشت سازند. (تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) از نثر مانند بیت شعر است ، مانند عبارات : قل اءَعوذ برب ّ الفلق ، من شرّ ما خلق . (از اقرب الموارد). || کلمه ٔ آخر هر سجع است که بمنزله ٔ قافیه است در شعر. (یادداشت مؤلف ). || فاصله ٔ آیات قرآنی را نیز گویند. (یادداشت مؤلف ).
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) کنده و کاویده . (منتهی الارب ). حفره . (اقرب الموارد). || نزدیک . (منتهی الارب ). نزدیکی . (اقرب الموارد). || شکاف گلوی پیراهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فکرةلغتنامه دهخدافکرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) اندیشه .(منتهی الارب ). اعمال خاطر در چیزی . فِکری ̍. اسم از افتکار است . (از اقرب الموارد). رجوع به فکری شود.
فقیرهلغتنامه دهخدافقیره . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، دارای 1172 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله ، حبوبات ، انواع میوه و لبنیات است . صنایع دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl