فیلورلغتنامه دهخدافیلور. (اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان از بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که دارای 123 تن سکنه است . آب آن از زاینده رود و محصول عمده اش غله ،. برنج ، پنبه و کار دستی زنان کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1
فیلورلغتنامه دهخدافیلور. [ ل َ وَ ] (ص مرکب ) پیلور. (فرهنگ فارسی معین ). داروفروش . کسی که داروهای گوناگون فروشد. رجوع به پیلور و پیله ور شود.
فلوئورلغتنامه دهخدافلوئور. [ فْلو / ف ُ ئُرْ ] (فرانسوی ، اِ) گازی است زردرنگ (19 = F) که بوسیله ٔ مواسان و دوار بصورت مایع درآمده است و بعداً آن را در ئیدرژن مایع بصورت جامد درآورده اند. وزن م
فلورانسلغتنامه دهخدافلورانس . [ فْل ُ / ف ُ / ف ِ ل ُ ] (اِخ ) نام پایتخت قدیم توسکانی که در فاصله ٔ 145میلی رم در ایتالیاواقع است . جمعیت آن مطابق آمار 1951 م
فلوردلغتنامه دهخدافلورد. [ ف َل ْ وَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بخش سوادکوه شهرستان شاهی که دارای 390 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رود محلی و محصول عمده اش برنج و غله و صنایع دستی زنان بافتن شال و کرباس است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
فلورزهلغتنامه دهخدافلورزه . [ ف َل ْ وَ زِ ] (اِخ ) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد که دارای 149 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فلورنلغتنامه دهخدافلورن . [ فْل ُ / ف ُ / ف ِ رَ ] (اِ) قطعه ٔ مسکوک (سابقاً از طلا و امروز از نقره ) واحد پول در هلند. این کلمه در فارسی بصورت فلوری درآمده است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلوری شود.
فلورانسلغتنامه دهخدافلورانس . [ فْل ُ / ف ُ / ف ِ ل ُ ] (اِخ ) نام پایتخت قدیم توسکانی که در فاصله ٔ 145میلی رم در ایتالیاواقع است . جمعیت آن مطابق آمار 1951 م
فلوردلغتنامه دهخدافلورد. [ ف َل ْ وَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بخش سوادکوه شهرستان شاهی که دارای 390 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رود محلی و محصول عمده اش برنج و غله و صنایع دستی زنان بافتن شال و کرباس است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
فلورزهلغتنامه دهخدافلورزه . [ ف َل ْ وَ زِ ] (اِخ ) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد که دارای 149 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فلورنلغتنامه دهخدافلورن . [ فْل ُ / ف ُ / ف ِ رَ ] (اِ) قطعه ٔ مسکوک (سابقاً از طلا و امروز از نقره ) واحد پول در هلند. این کلمه در فارسی بصورت فلوری درآمده است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلوری شود.
سوفلورفرهنگ فارسی معین(لُ) [ فر. ] (اِ. ص .) کسی که از پشت صحنة نمایش جمله و عبارت های نمایشنامه را به هنرپیشگان یادآوری کند.