فندقیلغتنامه دهخدافندقی . [ ف َ دُ ] (ص نسبی )منسوب به فندق . به رنگ فندق . (یادداشت مؤلف ). || نامی است که به سگان دهند. (یادداشت مؤلف ). || فندقه . سرانگشت خضاب کرده . فندق بند.- فندقی کردن ؛ مرادف فندق بستن . (آنندراج ). خضاب کردن سرانگشت ها را <span class="hl
فندقالغتنامه دهخدافندقا. [ ف َ دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهداد شهرستان کرمان که دارای 130 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ،حبوب و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فندقیانCorylaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راشسانانِ اغلب درختی یا درختچهای با گُلآذین نر دُمگربهای (catkin) که گلهای نر آنها بدون گُلپوش و میوههایشان از نوع فندقی است
فندقیانCorylaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راشسانانِ اغلب درختی یا درختچهای با گُلآذین نر دُمگربهای (catkin) که گلهای نر آنها بدون گُلپوش و میوههایشان از نوع فندقی است