فنللغتنامه دهخدافنل . [ف ِ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ) با ورود عامل هیدروکسیل درهیدروکربورهای معطر یا بنزنی ترکیب هایی بنام فنل تشکیل میشود. فنل معمولی یا اسیدفنیک دارای یک عامل اُهاش است و از تقطیر چوب خشک یا قطران ذغال سنگ به دست می آید. در صنعت ملح قلیائی سولفات را با سود یا پتاس ترکیب می کنند و
فنلفرهنگ فارسی عمیدمادۀ جامد، متبلور، سفیدرنگ، و سمّی با بوی تند که در صنایع داروشناسی و پلاستیک وتهیۀ رنگها کاربرد دارد.
فنئللغتنامه دهخدافنئل . [ ف ِ ءِ ] (ع ص ) زن کوتاه قامت . || (اِ) گردن پیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فیناللغتنامه دهخدافینال . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) زمینی که اول بکارند. (انجمن آرا) (آنندراج ). مصحف فیال . رجوع به فیال شود.
فنلاندلغتنامه دهخدافنلاند. [ ف َ ] (اِخ ) یک کشور جمهوری است در شمال اروپا که شمال آن کشور نروژ، مشرق آن روسیه ، جنوب آن خلیج فنلاند و مغربش کشور سوئد و خلیج پوثینا قرار دارد. وسعت آن 130165 کیلومتر مربع و جمعیت آن مطابق آمار سال 1940
فنلنلغتنامه دهخدافنلن . [ ف ِ ن ِ ل ُ ] (اِخ ) فرانسوا دُ سالینیاک دُ لا موت (1651 - 1715 م .). از شعرای فرانسوی . مانند لافونتن افسانه هایی پرداخته و کتابی نیز بنام سرگذشت تلماک دارد که در آن از طرز حکومت فرانسه در دوره ٔ لو
فنلاندلغتنامه دهخدافنلاند. [ ف َ ] (اِخ ) یک کشور جمهوری است در شمال اروپا که شمال آن کشور نروژ، مشرق آن روسیه ، جنوب آن خلیج فنلاند و مغربش کشور سوئد و خلیج پوثینا قرار دارد. وسعت آن 130165 کیلومتر مربع و جمعیت آن مطابق آمار سال 1940
فنلنلغتنامه دهخدافنلن . [ ف ِ ن ِ ل ُ ] (اِخ ) فرانسوا دُ سالینیاک دُ لا موت (1651 - 1715 م .). از شعرای فرانسوی . مانند لافونتن افسانه هایی پرداخته و کتابی نیز بنام سرگذشت تلماک دارد که در آن از طرز حکومت فرانسه در دوره ٔ لو
سالیسیلات دوفنللغتنامه دهخداسالیسیلات دوفنل . [ دُ ف ِ ن ُ ] (فرانسوی ، اِمرکب ) سالل یا اترفنیل سالیسیلات از نظر CooC6H5C6H4OHشیمیایی اتر اسید سالیسیلیک میباشد که فونکسیون اسید آن توسط یک ر